برای درک مدیریت استراتژیک، ابتدا بهتر است با مفهوم استراتژی آشنا شوید.
استراتژی به معنی تصمیم گیری درست با توجه به منابع موجود و شرایط موجود است.
این واژه در میدانهای جنگ زیاد مورد استفاده قرار میگیرد. استراتژی در جنگ به معنی روش صف آرایی و آماده شدن نیروهای خودی در برابر دشمن است تا بتوانند بر دشمن پیروز شوند.
مثلا وقتی نیروهای دشمن پشت دریا حضور داشتند، استراتژی عقب نشینی بهتر از استراتژی حمله و جنگ بود؛ زیرا در صورت جنگیدن، احتمال تلف شدن نیروهای خودی در آب خیلی بالا بود.
از زمانهای گذشته تا به حال، واژه استراتژی در موقعیتهای مختلف استفاده میشود.
این روزها استراتژی به معنی تصمیم گیری درست با توجه به شرایط موجود است.
ما در زندگی و کارهای خود، از استراتژیهای متنوع زیاد استفاده میکنیم. در کسب و کار هم میتوان با مدیریت استراتژیک، بهترین تصمیمها را در زمان درست گرفت و به موفقیت کسب و کار کمک کرد.
استراتژیک چیست؟
استراتژیک یک صفت است که بهعنوان پسوند بسیاری از کلمات بکار میرود و بهمعنای خلق آینده مطلوب میباشد.
یعنی زمانی که از مدیریت استراتژیک صحبت میشود، میخواهید در مورد نوعی از مدیریت صحبت کنید که میخواهد آینده را شفاف کند، در ایجاد آن سهیم باشد و بر مبنای پیشبینی آگاهانه بتواند مسیر و اقدامات مشخصی را برای آن انجام دهد.
مدیریت استراتژیک به معنی مدیریت منابع یک سازمان برای دستیابی به اهداف آن سازمان است.
برای مدیریت استراتژیک باید اهداف سازمان به خوبی تعیین شوند، میزان رقابت موجود تجزیه و تحلیل شود، منابع سازمانی و موضوعات مهم داخل سازمان مشخص شوند و درنهایت برای رسیدن به اهداف سازمان تصمیمگیری شود.
اگر یک مدیر بتواند اصول مدیریت استراتژیک را پیاده سازی کند، میتواند استراتژیهای مهم سازمانش را تدوین کرده و سپس برای عملی کردن استراتژی هایش اقدام کند.
مدیریت استراتژی برای جلو بردن برنامههای سازمانهای غیرانتفاعی، شرکتها، دانشگاهها و سازمانهای دیگر بسیار عالی است و میتواند یک راه فوق العاده برای رسیدن به اهداف و تحقق اهداف سازمان باشد.
مدیریت استراتژیک باعث میشود که با وجود تغییر در ساختار و برنامههای یک شرکت یا سازمان، آن سازمان بتواند به صورت کاملا منعطف برخورد کند و از شرایط سخت عبور کنند؛
در مقابل هم شرکتهای انعطاف ناپذیر وجود دارند که با تغییر در شرایط و اوضاع، تا مرز نابودی و سقوط پیش میروند.
ویژگیهای یک مدیر استراتژیک
مهم ترین کاری که یک مدیر استراتژیک باید انجام دهد این است که اوضاع را دقیق و درست، یعنی به همان صورتی که هست ببیند و با توجه به شرایط موجود تصمیمگیری کند تا سازمان به اهداف و معیارهای مهمش دست پیدا کند.
برای تبدیل شدن به یک مدیر استراتژیک، باید این فرهنگ را در کسب و کار نهادینه کرد که تنها یک مسیر برای رشد و پیشرفت سازمان وجود ندارد.
با انعطاف به خرج دادن در کسب و کار، در بسیاری از مواقع میتوان بدون دشواری به اهداف اصلی سازمان رسید.
مدیران ارشد میتوانند از کارمندان و مدیران ردههای پایینتر برای تعیین استراتژیهای کسب و کار کمک بگیرند.
زیرا بعد از تعیین استراتژیها، نوبت به اجرای آنها میرسد و مدیران به افرادی نیاز دارند که روی اجرای تصمیمات و استراتژیها نظارت کنند.
در واقع برای تحقق مدیریت استراتژیک، میتوان یک تیم تشکیل داد تا همه کارها به دوش مدیر عامل یا مدیر اجرایی سازمان واگذار نشود!
برای مدیریت استراتژیک یک کسب و کار، مدیران و رهبران باید در داخل و خارج از سازمان اوضاع را تحت کنترل داشته باشند.
این موضوع باعث میشود که در ردیابی اهداف سازمان و بررسی اوضاع، موفقتر عمل کنند.
اهمیت اجرا کردن برنامه های استراتژیک
در مدیریت استراتژیک، بعد از برنامهریزی درست، مهمترین موضوع عملی کردن برنامههای استراتژیک است.
یعنی مدیران و رهبران باید بتوانند منابع مالی و انسانی را به خوبی ارزیابی کنند، منابع موردنیاز برای رسیدن به اهداف را مشخص کنند و سپس برای نظارت روی اجرای برنامهها، یک تیم نظارت و رهبری را مشخص کنند.
مثالی که از این موضوع می توان زد، سازمانی است که قصد فروش محصولاتش را در سه ماه آخر سال دارد تا به یکی از بهترین تولیدکنندههای کشور تبدیل شود.
برای رسیدن به این منظور، آن شرکت باید:
میزان محصولات موجود در انبارش را ارزیابی کند
توان کارمندان و کارکنان برای تولید محصولات را تخمین بزند
توجه به منابع مالی
توجه به منابع انسانی یعنی تعداد کارکنانش
میزان تولید و عرضه را افزایش دهد و برای فروش و بازاریابی محصولات هم برنامه خاصی داشته باشد.
در ضمن مدیر باید یک تیم فروش تشکیل دهد تا مدام میزان تولید محصولات، میزان عرضه و سود فروش را بررسی کنند تا شرکت بتواند به هدفش یعنی افزایش فروش محصولاتش برسد.
چرا مدیریت استراتژیک مهم است؟
یکی از دلایل اهمیت مدیریت استراتژیک در تجارت این است که این کار به شرکت اجازه میدهد تا زمینههای بهبود عملکردش را تجزیه و تحلیل کند.
با این کار، شرکت یا سازمان میتواند تهدیدها و فرصتهای احتمالی را شناسایی کند و با توجه به ساختار سازمان، یک رویکرد عالی را پیش بگیرد.
نمونهای از مدیریت استراتژیک در تجارت
یک شرکت بزرگ را در نظر بگیرید که میخواهد به نرخ بیشتری از فروش آنلاین برسد.
برای رسیدن به این هدف بلندپروازانه، شرکت یک استراتژی تدوین میکند.
سپس این استراتژی را ابلاغ میکند و بعد، آن را در واحدها و بخشهای مختلف سازمان اعمال می کند.
استراتژی به کارمندان هم ابلاغ می شود تا آنها هم رفتاری همسو و هم جهت با آن استراتژی داشته باشند و به صورت هم راستا فعالیت کنند.
اگر استراتژی موثری انتخاب شود، شرکت میتواند از طریق یک فرآیند واحد و هماهنگ به اهدافش یعنی افزایش سود فروش آنلاین برسد.
نمونهای از مدیریت استراتژیک در دانشگاه ها
یک دانشکده فنی و غیرانتفاعی را در نظر بگیرید که میخواهد تعداد دانشجویان جدید و نرخ فارغ التحصیلی دانشجویان را تا سه سال آینده افزایش دهد.
هدف این است که این دانشکده، اولاً درآمد خود را افزایش دهد و به یکی از بهترین دانشکدههای فنی برتر در منطقه تبدیل شود.
برای رسیدن به این هدف، مدیر مجموعه باید ابتدا از میزان بودجه مدرسه مطمئن شود تا بتواند کلاسهای سطح بالا با تکنولوژی و به صورت تخصصی را برگزار کند و حرفهایترین اساتید را استخدام کند.
این دانشگاه باید برای بازاریابی و استخدام اساتید هم سرمایه گذاری کند و برای حفظ دانشجوها و کسب رضایت آنها تلاش کند.
مدیر این دانشکده باید به صورت دورهای بررسی کند که آیا به هدفش رسیده است یا خیر؟
نکته مهم
یکی از مواردی که به رهبران سازمانی بسیار کمک می کند، این است که:
از استراتژیهای گذشته خود یاد بگیرند
استراتژیهای آینده را با کمک استراتژیهای گذشته تدوین کنند
به کمک این موارد مدیران میةوانند:
رفتار کارکنان
عملکرد کارکنان
را به سمت تحقق آن اهداف هدایت کنند.
ویدیو مدیریت استراتژیک چیست به زبان ساده و کاربردی
آنچه گذشت
در مقاله مدیریت استراتژیک چیست متوجه شدید که مدیریت استراتژیک به معنی فرآیند تعیین اهداف و رفتار افراد در یک سازمان است تا بتوانند اهداف مهم سازمان را محقق کنند.
مدیریت استراتژیک زمانی جواب میدهد که کارمندان و منابع به صورت بسیار کارآمد به کار گرفته شوند و در مسیر دستیابی به اهداف قرار بگیرند.
مدیریت استراتژیک شامل:
ارزیابی استراتژیهای گذشته
تجزیه و تحلیل اوضاع داخل سازمان
اجرای تصمیمات جدید
استراتژیها است.
این کار در کل شرکت و سازمان انجام می شود.
مدیریت استراتژیک یکی از رموز اصلی موفقیت سازمانها در هنگام تغییر اوضاع و رسیدن به اهداف بزرگ است.
https://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2021/03/1-1.jpg500500Aidin Gholamihttps://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2019/12/5-2-300x75.pngAidin Gholami2021-03-12 14:57:512021-03-12 16:35:23مدیریت استراتژیک چیست به زبان ساده و کاربردی
در این مقاله به مرور کامل بوم مدل کسب و کار و بوم ناب خواهیم پرداخت.
در پایان میتوانید لینک یک وبسایت برای طراحی بوم مدل کسب و کار و یا بوم ناب را به صورت آنلاین و رایگان دریافت کنید. همچنین میتوانید فایل PDF مقاله را دانلود کرده و ویدیو این مقاله را تماشا کنید.
بوم مدل کسب و کار چیست؟
بوم مدل کسب و کار یا
Business Model Canvas
BMC
کانواس کسب و کار
یک الگو برای تدوین یک مدل برای کسب و کاری جدید یا ثبت مدل فعلی مورد استفاده در کسب و کار است.
بوم مدل کسب و کار در واقع یک نمودار بصری یا تصویری میباشد که دارای 9 بخش است.
هر یک از این 9 بخش، به قسمتهای مختلفی از کسب و کار ما میپردازد.
بوم مدل کسب و کار درواقع کمک میکند با ترسیم تعامل میان بخشهای مختلف کسب و کار این توانایی را داشته باشیم که فعالیتهای خود را به شکلی هماهنگ به پیش ببریم.
طرحهای مختلفی برای ترسیم و یا طراحی مدل کسب و کار وجود دارد اما یکی از بهترین و قدیمیترین آنها بوم مدل کسب و کار است.
درواقع این بوم یک ابزار خوب برای مدیران یک کسب و کار میباشد.
این ابزار کمک میکند به عنوان مدیر یک چشمانداز مشخصی نسبت به آینده داشته باشیم.
درواقع ما به کمک این ابزار اهداف استراتژیک، تاکتیکی و عملیاتی خود را در بخشهای مختلف مدل به نمایش در میآوریم.
گذشته BMC
بوم مدل کسب و کار ابتدا توسط الکساندر استروالدر طراحی شد.
الکساندر استروالدر یک شخص سوئیسی میباشد.
همچنین ایده این طرح به دلیل وجود داشتن مکتب مدیریتی سن یا سنت گالن که در سوئیس و اروپا شهرت دارد میباشد.
این مکتب بر این باور است که کارها را باید به چند واحد مشخص تقسیم کرد تا بتوان به بررسی و تحلیل جداگانه هر واحد پرداخت و این ویژگی مدیریتی بارز این مکتب سوئیسی میباشد.
درواقع الکساندر استروالدر از این مدل در کتاب خلق مدل کسب و کار رونمایی کرد.
تعریف استروالدر از مدل کسب و کار این است که این مدل ابزاری مفهومی است که شامل مجموعهای از عناصر و ارتباط آنها بوده و منطق شرکت جهت درآمدزایی را نشان میدهد.
تعریف استروالدر از بوم مدل کسب و کار و ارائه این مدل از توجه و استقبال قابل توجهی برخوردار شده است.
به طوری که امروز از آن در کسب و کارهای مختلفی استفاده میشود.
همچنین جالب است بدانید بعد از سال 2008 که این مدل پیشنهاد شده است، مدلهای مختلف دیگری برای بخشهای مختلف بازارهای گوناگون هم ارائه شده است.
همان طور که در بالا هم توضیح دادیم بوم مدل کسب و کار در واقع تصویری از کسب و کار ما میباشد.
با استفاده از این مدل ما یک تصویر کلی ما ساده از تمامی چشماندازهای کسب و کار خود داریم.
تصاویر همیشه بسیار قابل درکتر و قابل فهمتر نسبت به سایر موارد میباشند.
با قرار دادن این تصویر همیشه یک تصویر از تمامیت کسب و کار خود خواهیم داشت.
حتی با در اختیار قرار دادن این تصویر در دست سایر هم تیمیهای خود و یا کارمندان خود میتوانیم برای آنها هم چشمانداز روشنی را مشخص کنیم.
معرفی 9 بخش بوم مدل کسب و کار
منابع کلیدی یا اصلی (Key Resources)
فعالیت های کلیدی یا اصلی (Key Activities)
شرکای کلیدی (Key Partners)
ساختار هزینهها (Cost Structure)
ارزش پیشنهادی (Value Proposition)
بخش مشتریان (Customer Segment)
ارتباط با مشتریان (Customer Relation)
کانال های دسترسی به مشتری(Channels)
جریان درآمدی (Revenue Stream)
تقسیم بندی بوم مدل کسب و کار
به طور کلی بوم مدل کسب و کارها به سه قسمت اصلی تقسیم میشود که شامل:
سمت چپ (قرمز): موضوع اصلی این بخش مربوط به فضای کسب و کار است.
بخش مرکزی (طلایی): به ارزشهای پیشنهادی کسب و کار ما که قرار است ایجاد شود اشاره میکند.
سمت راست (آبی): به مشتری و ارتباط با مشتری میپردازد درواقع تمرکز این بخش بر روی مصرف کننده ایده ما میباشد.
بررسی 9 بخش بوم مدل کسب و کار
ارزش پیشنهادی
اولین موردی که به آن خواهیم پرداخت ارزش پیشنهادی میباشد.
به طور کلی میتوان گفت این بخش نسبت به دو بخش دیگر از اهمیت بیشتری برخوردار میباشد.
این بخش دارای اهمیت ویژهای میباشد چون زمانی که ما یک ایده به ذهنمان میرسد و یا یک کسب و کاری ایجاد کردهایم باید به این موضوع بپردازیم که ما با این کسب و کار یا ایده چه کمکی به افراد خواهیم کرد و چه مشکلی از مشکلات آنها را میتوانیم حل کنیم.
برای درک خیلی ساده آن به شکل زیر توجه کنید:
کسب و کار و ایده ما زمانی دارای ارزش میباشد که ما با استفاده از آن بتوانیم یک مشکل از مشکلات یک قشر خاصی از افراد جامعه را حل کنیم.
بنابراین محصولات و یا خدمات ما باید بتواند یک ارزش برای افراد داشته باشد تا بتوانیم با استفاده از آن نسبت به سایر رقبا متمایز باشیم.
حال شاید این سؤال برای شما پیش آید که فقط با یک ایده و کسب و کار جدید ما میتوانیم ارزش آفرینی کنیم؟
جواب این سؤال خیر میباشد.
یعنی این که نیازی نیست کسب و کار و یا ایده شما جدید باشد.
ممکن است در گذشته افرادی این ایده و کسب و کار را پیادهسازی کرده باشند و نیاز آن قشر خاص مورد نظر شما را برطرف کرده باشند.
حال پس شما چگونه میتوانید وارد چنین بازاری شوید؟
نکته این است که نیازی نیست کسب و کار یا ایده شما جدید باشد مهم این است شما نسبت به سایرین متمایز باشید.
یعنی این که شما میتوانید با:
کاهش هزینه
افزایش کیفیت
کاهش ریسک
دسترسی آسان
قیمتهای مناسب
سرعت عمل بهتر
کاهش زمان
افزایش شفافیت
امنیت بهتر
برندسازی قوی
پشتیبانی بهتر
تولید به صرفهتر
و بسیاری از موارد مشابه دیگر.
البته ناگفته نماند که در بسیاری از موارد به دلیل عدم اشباع شدن بازار و وجود تقاضای زیاد شما با مشابه بودن به رقبا هم میتوانید وارد یک بازار شوید اما ریسک کار شما بسیار بالا میرود.
بنابراین در اینجا باید از خود سه سؤال بپرسید:
چه مشکلی را حل کردهاید یا میخواهید حل کنید؟
کدام نیاز را برطرف کردهاید یا میخواهید برطرف کنید؟
چرا مشتریان ما را نسبت به سایر رقبا باید ترجیح دهد؟
نسبت به محصول و خدماتی که از ما در یافت کردهاند چه چیزی بدست آوردهاند؟
نکته مهم این میباشد که ارزش پیشنهادی به هر دو جنبه یعنی:
هزینه و بهرهوری
مشتریمداری و درآمد
به همین دلیل است که ارزش پیشنهادی در وسط قرار گرفته است چون ترکیبی از هر دو قسمت سمت چپ و راست ما میباشد.
در واقع ارزش پیشنهادی نقطه طلایی ما در بوم مدل کسب و کار میباشد.
به طور مثال ارزش پیشنهادی که دیجی کالا در اختیار فروشندگان قرار میدهد این است که آنها بتوانند محصولات خود را در وب سایت آنها که هم یک برند معروف هستند و هم دارای هزاران بازدید روزانه هستند ارائه دهند از طرفی ارزش پیشنهادی که به مشتریان میدهد این است که بتوانند بهترین فروشنده را با بهترین قیمت انتخاب کنند و اصالت کالا را تضمین میکند.
در آخر این که میتوانید از هرم ارزش هم برای راحتی این کار استفاده کنید.
شرکای کلیدی
کاملاً مشخص است وقتی اسم شرکا آورده میشود منظور این است که ما برای کسب و کار و یا ایده خود ممکن است نیاز به شریک یا به عبارت دیگر همکار داشته باشیم که خارج از چارچوب سازمان و یا کسب و کار ما قرار دارند.
ما برای کسب وکار و ایده خود نیاز داریم تا یکسری ارتباطات ایجاد کنیم.
حال این ارتباطات میتواند با شرکتهای رقیب یا غیر رقیب باشد.
امروزه تمامی ایدهها و کسب و کارها باید این موضوع را در نظر بگیرند برای موفقیت نیاز دارند تا کانالهای ارتباطی قوی داشته باشند.
به هر میزان که تعداد این کانالها بیشتر و قویتر باشد موفقیت ما چندین برابر خواهد شد.
اگر خیلی ساده بخواهیم بیان کنیم شرکای کلیدی درواقع آن بخشی از افراد میباشند که ما انجام یکسری از کارها را به آنها خواهیم سپرد.
یعنی این که انجام آن کار برای ما صرفه اقتصادی و زمانی ندارد. بنابراین چه بهتر که در این زمینه از شرکای خوب استفاده کنیم.
به طور مثال اگر شما یک وبسایت داشته باشید که در آن محصولات خاصی را به فروش میرسانید برای حمل و نقل این محصولات نیازی نیست که خودتان حتماً ناوگان حمل و نقل داشته باشید بلکه کافی است از شرکت و یا سازمانهایی که در این زمینه فعالیت میکنند کمک بگیرید مانند اداره پست.
اما این نکته را در نظر بگیرید که این فقط یک مثال است به طور مثال دیجی کالا علاوه بر این که از این شرکا استفاده میکند خودش هم ناوگان حمل و نقل دارد چون برای او صرفه اقتصادی و غیره دارد اما قرار نیست که برای همه این چنین باشد.
حتی در این زمینه میشود بانکها یا مؤسسات مالی را مثال زد که کمکهای مالی میکنند و یا سرمایهگذاری میکنند.
حتی مثلاً برای کسانی که تولید محتوا میکنند میتوان آن پیجها و یا وبسایتهایی که از آنها برای تولید محتوا استفاده میکنیم را به عنوان شرکا معرفی کرد.
حیاتیترین و کلیدیترین فعالیتها برای ایجاد کردن ارزش آفرینی میباشد.
درواقع این فعالیت است که مشخص میکند چگونه به ارزشهای پیشنهادی مورد نظر خود دست پیدا خواهیم کرد.
خیلی ساده بگوییم اگر این فعالیت را از کسب و کار بگیرند و یا حذف شود کسب و کار ما هم از بین خواهد رفت.
بنابراین زمانی که درحال تنظیم این فعالیتها هستید به دو نکته باید توجه کنید:
این فعالیت همان فعالیتی هست که ارزش پیشنهادی شما را ایجاد میکند.
اگر این فعالیت را از کسب و کار شما بگیرند، کسب و کار شما خواهد مرد.
اما این فعالیتها بسته به نوع حوزه فعالیت ما متفاوت است.
به طور مثال برای یک کارخانه تولیدی، تولید محصول مورد نظر و خط تولید شاید جزء فعالیتهای اصلی باشد اما با این که تبلیغات بسیار مهم است، تبلیغات جزء فعالیتها اصلی آنها نباشد.
عکس این موضوع هم میتوان بعضی از شرکتهای خدماتی را درنظر گرفته که تبلیغات میتواند جزء فعالیتهای اصلی آنها باشد در صورتی که تولید اصلاً جزئی از فعالیت آنان نمیباشد.
منابع کلید
اصلیترین منابع ما برای رسیدن به ارزشهای مورد نظر کسب و کار.
از کجا متوجه شویم منابع مورد نظر اصلی هستند؟
کافی هست آن منبع مورد نظر را حذف کنید و ببینید باز هم امکان رسیدن شما به اهداف مورد نظر هست و یا میتوانید بدان آن هم ارزش ایجاد کنید!
اگر چنین بود که بدون آن منبع باز هم شما به اهداف خود خواهید رسید و ارزش آفرینی هم خواهید کرد پس آن منبع جزء منابع کلیدی شما نمیباشد.
این منابع میتواند هر چیزی باشد از هزینهای که برای ایجاد شرکت میکنید تا حقوقی که به کارمندان خود میدهید.
خیلی ساده بیان کنیم آنها یک دارایی برای شرکت ما در نظر گرفته میشوند که برای حفظ و پشتیبانی کسب و کار مورد نیاز میباشد.
همیشه در ارتباط با منابع کلید از خود سه سؤال زیر را بپرسید؟
برای ارائه محصول و ایجاد ارزش نیاز به چه منابعی دارم؟
چگونه باید این منابع را تأمین کنم؟
آیا میتوانم به صورت مستمر آن را نگهدارم؟
ما به صورت کلی 4 نوع منبع داریم که آقای استروالدر در کتاب خلق مدل کسب و کار به آن اشاره کرده است که شامل:
منابع مالی (Financial Resources)
منابع انسانی (Human Resources)
منابع فیزیکی (Physical Resources)
منابع فکری و نامشهود (Intellectual / Intangible Resources)
در ادامه به بررسی هر یک از این 4 منبع خواهیم پرداخت:
منابع مالی
در این قسمت آن میزان پول و یا سرمایهای که نیاز دارید برای کسب و کار خود را باید بیان کنید.
در این بخش مبلغ مورد نظر خود را باید به همراه بازده زمانی مورد نظر حتماً ذکر کنید مثلاً 500 هزارتومان برای یک ماه.
همچنین باید بیان کنید این مبلغ را از کجا تأمین خواهید کرد مثلاً وام بانکی، اعتبار خودم، سرمایه گذار و سایر موارد مشابه دیگر.
منابع انسانی
در این بخش باید به صورت کاملاً دقیق و شفاف بیان کنید که نیاز به چه شخص و کارمندی و با چه مهارتی و چه میزان تخصص نیاز دارید.
این که شما به چه تعداد از افراد نیاز دارید خیلی مهم نیست این که به چه میزان مهارت و تخصص نیاز دارید مهم میباشد.
هر مقدار این موضوع را برای خود روشنتر کنید و با وضوح بیشتری تعریف کنید شخص و یا کارمند بهتری را میتوانید به خدمت بگیرید.
منابع فیزیکی
تمامی هزینههایی که به فیزیک کسب و کار شما مربوط میشود جزء این بخش میباشد که شامل:
هزینه محل کار
هزینه تجهیزات اداری مانند:
میز
صندلی
مبل
کامپیوتر
خودکار
تلفن
ماشین آلات (باتوجه به نوع کسب و کار)
نکته مهم این میباشد تا میتوانید این بخش را با دقت و با جزئیات تکمیل کنید تا در زمان کار دچار مشکلات مختلف نشوید.
منابع فکری و نامشهود
کاملاً عکس منابع فیزیکی هرچیزی که فیزیکی نمیباشد اما دارای اهمیت است جزء این بخش است.
این موضوع از اهمیت بالایی برخوردار میباشد که شما بتوانید این موارد را شناسایی کنید به طور مثال:
برند و یا برندسازی این که برند شما جزئی از منابع شما به حساب میآید.
مجوزها، بسیاری از کسب و کارها برای شروع حتماً نیاز به یک سری مجوزها دارند.
سطح تحصیلات افراد مختلفی که در سازمان ما مشغول هستند و یا خواهند شد.
مهارت و تخصصی که مورد نیاز میباشد.
تجارب کارکنان
کپی رایت
و بسیاری از موارد مشابه دیگر را میتوان به آن اضاغه کرد.
درواقع تمامی هزینههایی که بابت عملیاتی کردن یک مدل کسب و کار و یا ایده میشود را میگویند.
در این بخش باید تمامی هزینههای خود را لیست کنیم.
ممکن است دو برند و یا کسب و کار در یک حوزه فعالیت داشته باشند اما ساختار هزینه متفاوتی داشته باشند مثلاً:
ایران خودرو که تمرکز بیشتر آن بر روی هزینههای افزایش کیفیت محصولات میباشد.
سایپا که تمرکز بیشتر آن بر روی هزینهها تولید میباشد.
کسب و کارها به صورت کلی دارای دو رویکرد هستند:
هزینه محور
این مدل کسب و کارها بر روی کاهش همه هزینهها و نداشتن زائده تمرکز دارند. مانند شرکتهای خودروسازی در ایران.
ارزش محور
خیلی نگرانی بابت هزینهها ندارند، بیشتر تمرکز آنها برروی ساخت ارزش برای محصولات و سرویسها میباشد. شاید بتوان گفت بیشتر برندهای لوکس در این قسمت قرار میگیرند مانند برند هاکوپیان.
هزینهها در یک پروژه کسب و کار به چند بخش تقسیم میشوند:
هزینه ثابت: هزینههایی که در برنامههای مختلف تغییری نمیکند. برای مثال: اجاره، حقوق
هزینههای متغیر: تغییر این هزینهها وابسته مقدار تولید کالا یا خدمات است. برای مثال تبلیغات، مواد اولیه، حملونقل
صرفهجویی به مقیاس: کاهش هزینهها در اثر افزایش حجم تولید.
اقتصاد محدوده: کاهش هزینه بهوسیله افزایش محدوده کاری.
اما مهمترین هزینهها هزینههای ثابت و متغیر میباشد که با رشد کسب و کار ما دست خوش تغییرات میشوند و ما باید در بازدههای زمانی مشخص آنها را بروزرسانی کنیم.
بخش مشتریان
کاملاً مشخص است که این بخش اشاره به تعیین کردن مشتریان کسب و کار ما دارد.
در این قسمت ما باید دقیقاً مشخص کنیم که مشتریان ما چه کسانی هستند.
یکی از بزرگترین اشتباهات افراد در بوم مدل کسب و کار در همین قسمت اتفاق میافتد.
زمانی که شما قصد دارید مشتریان را مشخص کنید باید به این نکته توجه داشته باشید که حتماً باید بر روی یک قشر خاص از مشتریان تمرکز خود را قرار دهید و تا جایی که میتوانید بازار هدف خود را محدود و محدودتر کنید.
کسب و کارهای نوپا به دلایل مختلف تحت هیچ شرایطی نباید بازار هدف بزرگی را درنظر بگیرند یکی از آن دلایل هزینه تبلیغات دیگری اینکه میتوانید بگویید متخصص آن کار هستید و آسانتر پیدایشان خواهید کرد.
هر مقدار که بازار هدف بزرگتر و مشتریان ناهمگونتر یعنی اینکه وجه اشتراک کمتری داشته باشند را انتخاب کنیم ریسک کسب و کار خود را بالا برده و احتمال شکست ما افزایش پیدا خواهد کرد.
بنابراین دقت کنید که برای مشخص کردن مشتریان باید به:
یک قشر خاص
بازار هدف محدود
دارای وجه اشتراک بودن آنها توجه کنید.
حال این که چگونه باید این بازار هدف را پیدا کنید کمی بحث پیچیده و گستردهای میباشد اما به طور کلی به دو طرق میتوانید این کار را انجام دهید:
ویژگی جمعیت شناختی
سن
جنس
شغل
درآمد
تحصیلات
ویژگی روان شناختی
علایقشان چیست؟
در اوقات فراغتشان چه میکنند؟
چه شبکههای اجتماعی میروند؟
چه کتابیها بیشتر میخوانند؟
چه وب سایتهایی بیشتر میروند؟
و بسیاری از موارد دیگر را میتوانید برای مشخص کردن بازار هدف خود در نظر بگیرید.
حتی میتوانید از جدول زیر هم در این زمینه استفاده کنید.
ارتباط با مشتریان
در این قسمت باید فعالیتهایی که باعث تقویت ارتباط ما با مشتریان و افزایش رضایت مشتری میشود را مشخص کنیم.
به طور کلی میتوان گفت آن خدماتی که باعث ارتباط شما با مشتریان از لحظه آشنایی با شما تا پایان کار میشود و خدمات پس از فروش و پشتیبانی شما جزء این دسته قرار میگیرد.
هر اندازه که بتوانید این کانالهای ارتباطی را دقیقتر شناسایی کنید، ارتباط قویتری هم میتوانید ایجاد کنید.
با توجه به نوع کسب و کار خود میتوانید سؤالات متفاوتی برای رسیدن به جواب از خودتان بپرسید:
آیا در تصمیمگیری خرید مشتری به آنان کمک میکنیم؟
به طور مثال میتوانید یک بانک را برای انتخاب نوع سپرده گذاری ما در آنجا را با خرید از یک فروشگاه مقایسه کنیم.
چگونه مشتریان بتوانند مشکلات خودشان را با شما درمیان بگذارند؟
چگونه میتوانند برای محصولات خود از شما پشتیبانی بگیرند؟
چگونه باید با مشتریان تعامل دو طرفه ایجاد کرد؟
منظور راههای ارتباطی با توجه به نوع کسب و کار شما میباشد مثلاً تلفنی، از طریق وبسایت، رودررو
در کسب و کارهای امروز این امر بسیار مهم میباشد که چگونه با مشتریان بتوان تعامل و ارتباط داشت.
این تعاملات در ارتقای کسب و کار ما و میزان فروش که خواهیم داشت بسیار تأثیر گذار میباشد.
کانالهای دسترسی به مشتری
در ای قسمت ما باید مشخص کنیم که چگونه خدمات و محصولات خود را که با آن ارزش آفرینی کردهایم را به دست مشتریان خود برسانیم.
با توجه به نوع کسب و کارتان میتوانید از خود سؤالات زیر را بپرسید:
آیا مشتری به محل فروشگاه یا شرکت ما مراجعه میکند؟
از چه روشها و شیوههایی برای رساندن محصولات و یا ارائه خدمات خود به مشتریان استفاده میکنیم؟
آیا سفارشگذاری و خرید محصول از طریق سرویسهای آنلاین و بستر اینترنت انجام میشود؟
از دسترسی به خدمات و محصولات ما از طریق اپلیکیشن ممکن است؟
آیا دسترسی به خدمات و محصولات ما فقط از طریق شبکههای اجتماعی خاصی ممکن است؟
آیا ما باید به محل مشتری مراجعه کنیم؟
در این زمینه میتوان مثالهای زیادی بیان کرد مانند:
اسنپ فود
اسنپ
الوپیک
تپسی
زود فود
دیجی کالا
دیوار
شیپور
تخفیفان
ترب
را مثالزد که از طریق وبسایت و اپلیکیشن برای مشتریان خود کانال دسترسی ایجاد میکنند.
توجه داشته باشید ما ممکن هست کانالهای ارتباطی را به دلایل مختلفی ایجاد کرده باشیم.
یعنی این که ممکن است هدف ما از ایجاد این کانالها فقط فروش نباشد مثلاً قصد ما ایجاد یک کانال برای تبدیل مشتریان بالقوه به بالفعل باشد.
جریان درآمدی
این بخش مشخص میکند از چه طریقی و به چه میزانی درآمد خواهیم داشت.
همان طور که میدانید یک کسب و کار بدون درآمد در بلند مدت درواقع مرده است.
این که شما چگونه درآمد کسب میکنید و یا این چند جریان درآمدی دارید به نوع کسب و کار شما بستگی دارد.
به طور مثال به موارد زیر توجه کنید:
دیجی کالا
از طریق فروش محصولات و کمیسیون فروش سایر فروشندگان در فروشگاه دیجی کالا
اسنپ
از طریق دریافت کمیسیون
سایتها و یا پیجهای خبری، کمدی، تولید محتوا
از طریق تبلیغات
سایتهای اشتراکی
از طریق اشتراکها ماهانه و سالانهای که توسط افراد تهیه میشود.
دریافت اجاره
کارمزد
پرداخت به ازای هربار استفاده
حق امتیاز
صدور مجوز
و بسیاری از موارد دیگری که میتواند با توجه به نوع کسب و کار شما وجود داشته باشد.
در این بخش باید سعی کنید در صورت امکان اعداد و ارقام هم ذکر کنید.
توجه داشته باشید که جریان درآمدی باید جزء مواردی باشد که در پایین آن را بررسی میکنیم.
تا به اینجای مقاله بوم مدل کسب و کار یا بوم ناب ، ما به طور کامل 9 بخش بوم مدل کسب وکار را بررسی کردیم.
اما به نظر بعضی افراد این بوم مدل همیشه و همه جا کارایی ندارد.
به بیان دیگر یعنی این بوم مدل برای هر کسب و کار و ایدهای مناسب نمیباشد مخصوصاً اگر تازه قصد شروع به کار را داشته باشند.
بنابراین یک بوم مدل دیگر را به جای آن در بعضی از استارت آپها استفاده میکنند به نام بوم ناب.
حال ما قصد داریم در ادامه مقاله بوم مدل کسب و کار یا بوم ناب به بررسی بوم ناب بپردازیم.
بوم ناب چیست؟
تعریف بوم ناب یا Lean Canvas همان تعریف بوم مدل کسب و کار است که به دنبال ایجاد یک تصویر از ایده و کسب و کار ما برای آغاز یک استارت آپ میباشد.
شاید تنها نکته مهم تعریف بوم ناب این است که تمرکز آن بر روی کسب و کارهایی میباشد که نوپا هستند و تازه قصد شروع یک کسب و کاری را دارند.
تارخچه بوم ناب
بوم ناب برداشت آقای اش ماوریا از بوم مدل کسب و کار الکساندر استروالدر است.
در جواب این که چرا بوم ناب بیان میکند، هدف اصلی من از بوم ناب این است که هم بر کارآفرینی تمرکز کنم و هم تا جایی که ممکن است آن را عملی کنم.
همچنین بیان میکند چون با اصول استارتاپ ناب کار کرده است باعث ایجاد چنین طرحی شده است.
از طرفی بیان میکند استارتاپها تحت شرایط عدمقطعیت شدید فعالیت میکنند.
که در کتاب خود با نام اجرای ناب یا Running lean به آن پرداخته است.
کتاب اجرای ناب درواقع کتاب نوپای ناب نوشته اریک ریز را تکمیل کرده است.
تفاوت بوم ناب با بوم مدل کسب و کار
بوم ناب همان طور که گفته شد مشابه بوم مدل کسب و کار یک ابزار بصری یا همان تصویری میباشد.
بوم مدل کسب و کار درواقع برای زمانی است که تیم استارت آپ به یک ایده مشخص برای محصول مورد نیاز مشتری دست پیدا کرده است.
اما در بوم ناب هنوز تیم به یک ایده مشخص برای رفع آن نیاز مشتری دست پیدا نکرده است.
بوم مدل کسب و کار به جزئیات بیشتری میپردازد بنابراین زمان بیشتری هم نسبت به بوم ناب برای تهیه آن نیاز است.
درواقع بوم ناب به یک سری از، بخشهایی از بوم مدل کسب و کار میپردازد که برای کسب و کارهای نوپا بیشتر مورد نیاز است.
بوم ناب به همین دلیل به وجود آمده است تا بتواند به سرعت نیازهای اولیه کارآفرینان را برطرف کند.
بنابراین باید به این نکته توجه کنیم که بوم ناب جایگزین بوم مدل کسب و کار نیست، بلکه بعد از مدتی شما نیاز دارید بوم مدل کسب و کار خود را هم ایجاد کنید.
تفاوت این دو بوم در اجزای 9 گانهای که مشخص شده است میباشد.
بوم ناب 4 بخش جدید را جایگزین:
ارتباط با مشتریان
فعالیتهای کلیدی
منابع کلیدی
شرکای کلیدی کرده است.
به ترتیب موارد جایگزین شامل:
برتری مطلق
راه حل
سنجه یا معیارهای کلیدی
مشکل میباشد
در سایر موارد تقریباً مشابه یکدیگر هستند.
بوم ناب یا بوم مدل کسب و کار؟
همیشه باید این را در نظر داشته باشید که یک کسب و کار نوپا و یا یک ایده جدید تا رسیدن به موفقیت راه طولانی در پیش دارد.
بنابراین در ابتدای مسیر هنور چیزی مشخص نیست یعنی این که آیا ما میتوانیم موفق شویم و جزء آن 10% استارت آپهای موفق قرار بگیریم و یا نه با شکست روبهرو خواهیم شد.
همان طور که گفته شد کارآفرینان و ایدههای نوپا باید سریع وارد مسیر موفقیت شده و خود را از ایدهها ناموفق جدا کنند.
بنابراین باید از ابزارهای استفاده کنند که سرعت آنها را افزایش داده و باعث انعطافپذیری آنان شود.
اما بوم مدل کسب و کار چنین قابلیتی را برای کسب و کارهای نوپا ندارد.
یعنی اینکه دانستن یا ندانستن شرکای کلیدی،فعالیتهای کلیدی، منابع کلیدی و ارتباط با مشتریان خیلی به ما برای رفع ابهامهای روزهای ابتدایی در رابطه با ایده و نیاز مشتریان کمک نمیکند.
اما بوم ناب با جایگزین کردن مساله، راه حل، معیارهای کلیدی و مزیت مطلق دقیقاً همان کاری را کرده است که به آن نیاز داریم.
درواقع ما با این 4 عامل جدید میتوانیم یک ایده ناب را ایجاد کنیم که منجر به موفقیت شود.
ویژگیهای بوم ناب
سادگی بوم ناب
به دلیل تمرکزی که بر روی ایده و ارزش پیشنهاد که به مشتری ارائه میشود دارد، سادهتر میباشد.
همچنین این سادگی زمانی خود را نشان میدهد که به راحتی میتوانیم برای دیگران هم شرح دهیم.
چابکی بوم ناب
بوم ناب این قابلیت را برای ما ایجاد میکند که در سریعترین زمان ممکن یک بوم ناب برای خود ایجاد کنیم.
همچنین این توانایی را به ما میدهد که چند بوم ناب ایجاد کرده و آنها را باهم مقایسه کرده و بهترین را انتخاب کنیم.
انعطاف پذیر بودن بوم ناب
به دلیل نوپا بودن ایده و یا کسب و کار مطمئناً خیلی زود بوم دست خوش تغییرات خواهد شد.
اگر بوم مدل کسب و کار را استفاده کنیم زمان زیادی را مجدداً برای تغییر آن باید صرف کنیم
که شاید باعث شود در آیند اعضای تیم در برابر ایجاد تغییر در بوم مدل مقاومت یا مخالفت کنند.
در صورتی که بوم ناب این قابلیت را دارد که به سرعت تغییر کرده و یک بوم ناب جدید ایجاد شود.
بهبود هدف گذاری در بوم ناب
بوم ناب به ما تعاریف واضحتری برای توصیف ایدههای مورد نظر ما میدهد.
درواقع تمرکز اصلی و بیشتر بوم ناب بر روی مشتری میباشد و این نکته بسیار مهمی مخصوصاً برای کسب و کارهای کوچک است.
معرفی 9 بخش بوم ناب
مشکل یا مسئله (Problem)
جایگزین موجودی (existing alternatives)
راه حل (Solution)
سنجه یا معیارهای کلیدی (Key Metrics)
ساختار هزینهها (Cost Structure)
ارزش پیشنهادی یکتا (Unique Value Proposition)
مفهوم سطح بالا (High Level Concept)
بخش مشتریان (Customer Segment)
پذیرندگان اولیه (Early adopters)
برتری مطلق (رقابتی) (Unfair Advantage)
کانال های دسترسی به مشتری(Channels)
جریان درآمدی (Revenue Stream)
در جدیدترین طرح بوم ناب 3 زیربخش یا بلوک و یا پانوشت هم وجود دارد که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.
بررسی 4 بخش جدید بوم ناب
5 بخش دیگر همانند بوم مدل کسب و کار هستند و ما در اینجا به بررسی 4 بخش جدید خواهیم پرداخت.
نکته دیگری که باید به آن توجه کنید ترتیب نوشتن بوم ناب است.
با توجه به نوع کسب و کار شما میتواند به این ترتیب باشد:
مشکل یا مسئله (Problem)
بخش مشتریان (Customer Segment)
ارزش پیشنهادی یکتا (Unique Value Proposition)
راه حل (Solution)
کانال های دسترسی به مشتری(Channels)
جریان درآمدی (Revenue Stream)
ساختار هزینهها (Cost Structure)
سنجه یا معیارهای کلیدی (Key Metrics)
برتری مطلق (رقابتی) (Unfair Advantage)
و یا این که جای گام یک و دو را با یکدیگر عوض کنید.
گام مسئله
امروزه کسب و کارهایی موفق هستند که بتوانند یک مشکل از مشکلات مردم را رفع کنند و یا این که یک لذتی را برای آنها ایجاد کنند.
بنابراین یکی از اولین کارهایی که باید انجام دهیم این میباشد که بررسی کنیم ایده و یا کسب و کار ما چه مشکلی را میتواند حل کند.
حتی میتوانیم اینگونه عمل کنیم که از خود بپرسیم چه مشکلاتی وجود دارد و یا اینکه مردم چه مسئلهای را دارند که ما میتوانیم نیاز آنها را با کسب و کار و یا ایده خود آن را بر طرف کنیم.
نکته مهم این میباشد که توجه کنیم این مسئله و مشکلات باید در بین مردم از اهمیت تقریباً بالایی برخوردار باشد.
یکی از روشها این است که ما 1 تا 3 و یا 1 تا 5 مشکلی را که ایده و یا کسب و کار ما حل میکند را بیان کنیم.
باید به این نکته توجه کنید که بعد از نوشتن هر یک از آنها باید از خود بپرسید چرا این مسئله و یا مشکل مهم است و آیا این مورد اصلاً یک مسئله و یا مشکل محسوب میشود.
همچنین باید به این نکته توجه کرد که این کار را تاجایی باید ادامه دهید که دیگر امکان ادامه دادن آن ممکن نباشد، اما توجه کنید که نباید خیلی هم این کار طولانی و زمانبر شود.
میتوانیم برای پی بردن به مشکلات از این سؤالات استفاده کنیم:
چه مسئلهای را قرار است حل کنیم؟ چرا باید این مشکل و یا مسئله را حل کنیم؟ مردم در یک حوزه خاص مثل مواد غذایی، بهداشت و سلامت، مطالعه، حمل و نقل و سایر موارد مشابه با چه مشکلی رو برو هستند؟ دغدغههای زندگی روزمره مردم چیست؟ آیا مسئله و یا مشکلی که بیان میکنیم واقعاً وجود دارد و اصلاً برای مردم مهم هست یا ما اینگونه فکر میکنیم؟ نکته بسیار مهم این است که بدانید بسیاری از استارت آپها به دلیل عدم شناسایی دقیق این موضوع دچار شکست شدهاند.
پانوشت گام مسئله: جایگزینهای موجود
در اینجا شما باید به جایگزینهایی که مصرف کننده درحال حاضر برای رفع مشکل خود استفاده میکند اشاره کنید.
اینکه تا چه حدی گسترده و محدود نگاه میکنید تمام به شما و ایدهای که دارید بستگی دارد.
به طور مثال یک کارخانه اتومبیلسازی میتواند سایر اتومبیلها را جایگزین افراد برای حل مشکل خود در نظر بگیرد.
اما ممکن است یک کارخانه دیگر علاوه بر آنها دوچرخه را هم به عنوان یک جایگزین برای افراد در نظر بگیرد.
میتوانید از این سؤالات استفاده کنید:
در حال حاضر برای حل این مشکلات چه راهحلهای جایگزینی برای مصرف کنندگان وجود دارد؟
چه محصول و یا محصولاتی را برای حل مشکلشان استفاده میکنند؟
رقبای ما درحال حاضر چه کسانی هستند؟
گام بخش مشتری
این گام همانند توضیحات بخش بوم مدل کسب و کار هست در اینجا ما فقط به پانوشت این گام خواهیم پرداخت.
پانوشت گام بخش مشتری: پذیرندگان اولیه
تنها تفاوت بخش مشتری بوم ناب با بوم مدل کسب و کار در این بخش میباشد که ایدهپرداز باید تمرکز اصلی خود را بر روی بخش پانوشت یا پذیرندگان اولیه بیشتر قرار دهد.
درواقع به افرادی گفته میشود پذیرندگان اولیه که پیش از دیگران حاضر هستند یک محصول یا خدماتی را استفاده کنند.
علت آن هم این است که بیش از دیگران علاقه دارند مشکلشان زودتر حل شود.
توجه کنید که شناسایی و دنبال کردن این پذیرندگان دارای اهمیت ویژهای میباشد به این دلیل که:
دنبال فناوری جدید هستند تا سریعتر مسأله یا مشکل خود و یا شرکتشان را حل کنند.
آنها به ما بازخورد میدهند و کمک میکنند تا نقصهای محصول را برطرف کنیم.
کمک میکنند هزینه تحقیق و توسعه محصول را کاهش دهیم.
در تصمیمگیری خرید به حرفهای سایر افراد خیلی اتکا نمیکنند.
فروش یا استفاده محصول توسط پذیرندگان اولیه باعث میشود که در آیند از آنها بهعنوان مرجع استفاده نماییم و درواقع ایجاد اعتبار کنیم.
گام ارزش پیشنهادی یکتا
همانند همان ارزش پیشنهادی در بوم مدل کسب و کار میباشد و ما در اینجا فقط به بررسی پانوشت آن خواهیم پرداخت.
پانوشت گام ارزش پیشنهادی یکتا: مفهوم سطح بالا
تعریف ساده آن یعنی این که کسب و کار و ایده خود را در یک جمله کوتاه با استفاده از سایر ایدهها و کسب و کارهای مشابه خود شرح دهیم.
به مثالهای زیر توجه کنید:
لینکدین، فیس بوک متخصصها میباشد.
همان طور که میدانید فیس بوک قبل از لینکدین وجود داشت و مردم نسبت به این شبکه اجتماعی یک دیدگاه و تعریف خاصی در ذهن خود دارند، حال لینکدین قصد ورود به این بازار را دارد. لینکدین شبیه فیس بوک است اما با آن تفاوتیهایی هم دارد و تفاوت آن هم این است که بیشتر برای افرادی میباشد که یک تخصص خاصی دارند بنابراین یک تعریف کوتاه اگر بخواهد براساس سایر رقبای مشابه داشته باشد میشود تعریف بالا.
اسنپ فود
اسنپ در ابتدا مخصوص حمل و نقل مسافرین بود و درواقع تاکسی یاب آنلاین هست. حال یک کسب وکار جدیدی قرار است به وجود آید که بجای مسافر غذا را جا به جا کند یک تعریف کوتاه از آن میشود جمله بالا.
اسنپ باکس
این موضوع را باید به یاد داشته باشید تعریفی که از خود ارائه میدهید باید در یک جمله بسیار کوتاه شاید 4 تا 5 کلمهای باشد.
گام راه حل
حال زمان آن رسیده است که برای مسئله خود یک راهحل را پیشنهاد دهیم.
این همان قسمتی است که ما قرار است به وسیله آن پول دربیاوریم و یا مشتری در قبال آن مبلغی را پرداخت کند.
در این قسمت ما باید بهترین راهحلها را بیان کنیم و توجه کنید که هر راهحلی را نباید در این قسمت وارد کنیم.
یکی از بهترین روشها این است که در مقابل هر یک از ارزشهای پیشنهادی خود یک چگونه یا چطوری قرار دهیم، تا به جواب خود دست پیدا کنیم.
در این گام ما نوع محصول یا خدمات خود را برای ارائه دادن مشخص میکنیم.
گام سنجههای کلیدی
در این بخش ما ایده و یا کسب و کار خود را از نظر سرعت حرکت، درست یا اشتباه بودن مسیر یا اینکه درحال پیشرفت هستیم یا نه را باید با یک سری از معیارها بسنجیم.
این سنجهها دارای اهمیت زیادی هستند چون کمک میکنند مانع این شوند که تمامی منابع خود را از دست دهیم در صورتی که اهداف اشتباهی را در نظر داشتهایم.
این سنجهها محدود به محصولات و خدمات ما هستند و جنس آنها اعداد و پارامترهای اندازهگیری میباشد.
یعنی اینکه ما با نرخها، تعداد و سایر موارد مشابه سروکار داریم.
اما اینکه چه تعداد سنجه کلیدی داشته باشید بستگی به شما و نوع ایده شما دارد ممکن است برای بعضی ایدهها یک سنجه کافی باشد ما بعضیهای دیگر نیاز به چندین سنجه داشته باشند.
یکی از روشهای معروف در این زمینه استفاده از مدل معروف AARRR که توسط دیو یکی از مؤسسهای ۵۰۰Startups طراحی شده است میباشد.
او بر این باور است که تمرکز روی این سنجههای کلیدی بسیار دارای اهمیت میباشد. به این دلیل که اگر این سنجهها را درست متوجه شویم و درک کنیم، میتواند کمک کند تا مشکلات ایده یا کسب و کار و یا استارتآپ خود را شناسایی کنیم.
گام برتری مطلق
همان طور که مشخص است در این بخش باید برتری خود را نسبت به سایر رقبا را بیان کنیم.
ما باید نسبت به رقبای خود داری یکسری ویژگیهای خاص و منحصر به فرد باشیم.
نکتهای را که باید در نظر بگیریم این است که محصول و یا خدمات ما نباید به راحتی قابل کپی کردن هم باشد.
یعنی این که مزیت رقابتی ما اگر به راحتی کپی شود چه توسط افراد داخلی و چه خارج از کشور با وجود کشوری مثل چین باید دقت لازم صورت بگیرد.
این که کپی شود ایرادی ندارد ولی باید پروسه زمانی طولانی داشته باشد تا ما بتوانیم بخش مورد نظر بازار را در دست بگیریم.
حال ممکن است در ابتدا نتوانید این مزیت را مشخص کنید چون این کار کمی سخت است، به همین دلیل جزء آخرین مراحل هست.
اما باید توجه کنید تا جایی که ممکن است این مورد را همان ابتدا مشخص کنید.
این گام برای این میباشد که مشخص کند ما باید حتماً نسبت به سایرین دارای یک برتری ویژهای باشیم حتی اگر در اول کار چنین چیزی وجود ندارد.
خیلی سادهتر بیان کنم این برتری از شما دربرابر تقلید کنندگان محافظت خواهد کرد.
به این مثالها توجه کنید:
دسترسی خاص به بخش ویژهای از مشتریان که دسترسی آن برای سایرین دشوار میباشد مثلاً دسترسی به افراد یا ارگانهای نظامی.
پارتی یا لابی داشتن.
دسترسی به فناوری جدید که خودتان مخترع آن هستید.
یک تیم که از افراد فوق ستاره تشکیل شده است.
دسترسی به یک سری از اطلاعات خاص.
جمعبندی
در ادامه مقاله بوم مدل کسب و کار یا بوم ناب به بررسی کامل بوم ناب هم پرداخته شد.
در این قسمت از مقاله بوم مدل کسب و کار یا بوم ناب متوجه تفاوت این دو بوم شدیم.
همچنین با مزیتهای این دو بوم نسبت به هم آشنا شدیم.
در ادامه به معرفی ابزار لازم برای ترسیم بوم و چند نمونه مثال خواهیم پرداخت و این که کدام یک از این دو بوم را باید انتخاب کنیم.
ابزار ترسیم بوم
برای ترسیم بومها انواع مختلفی وب سایت وجود دارد.
که این وب سایتها دارای امکانات رایگان و پولی هستند که با توجه به نیاز خود میتوانید آنها را انتخاب کنید.
در پایان این مقاله لینک وب سایت مورد نظر قرار داده شده است که میتوانیم بوم خود را به رایگان ترسیم کنید.
این وب سایت انواع طرحها و مدلها را برای ترسیم بوم را دارا میباشد که میتناسب با نیاز و سلیقه خود میتوانید آنها را انتخاب کنید.
همچنین از زبان پارسی هم پشتیبانی میکند.
تنها نیاز شما برای دریافت خروجی مورد نظر خود از بوم خودتان ثبت نام در این وب سایت میباشد.
نمونه یک: مجموعه اینستاگرام
این نمونه بوم مدل کسب و کار برای مجموعه اینستاگرام میباشد.
توجه داشته باشید که این فقط یک مثال است.
همچنین توجه داشته باشید که در نمونههای واقعی بهتر است که در قسمت درآمد و هزینه اعداد و ارقام ذکر شود.
نمونه دوم: دیجی کالا
این بوم مدل کسب و کار مربوط به دیجی کالا و کسب و کارهای مشابه میباشد.
باز هم تأکید داریم که این فقط یک نمونه برای مثال میباشد.
نمونه سوم: کورسرا
بوم مدل کسب و کار کورسرا و کسب و کارهای مشابه که به عنوان نمونه و یک مثال مشاهده میکنید.
نمونه چهارم: اسنپ
بوم ناب برای شرکت اسنپ یا همان تاکسیها آنلاین و مشابه آن.
آیا بوم مدل کسب و کار را انتخاب کنم یا بوم ناب را انتخاب کنم؟
همان طور که قبلاً هم اشاره کردیم اینکه کدام یکی از بومها را انتخاب کنید تماماً به خود شما و ایده شما بستگی دارد.
مطمئناً بوم ناب جای بوم مدل کسب و کار را نمیتواند بگیرد اما بوم ناب هم دارای سرعت عمل بیشتری برای شروع کار میباشد.
خیلیها بر این باور هستند اگر هنوز در مرحله ایده پردازی هستید از بوم ناب استفاده کنید اما اگر از مرحله ایدهپردازی گذشتهاید و چارچوب کاری مشخصی دارید از بوم مدل کسب و کار استفاده کنید.
از نظر ما یعنی تیم همیار فرایند کسب و کارها بوم مدل کسب و کار دارای اولویت و اهمیت بیشتری میباشد و بهتر است این بوم تهیه و طراحی شود.
اما اگر هنوز مشخص نکردید که دقیقاً چه کاری میخواهید انجام دهید و ایدهها مختلفی دارید بهترین کار استفاده از بوم ناب میباشد.
اما توجه داشته باشید که بعد از مشخص شدن چارچوب کاری باید در اولین فرصت بوم مدل کسب و کار را تهیه کنید.
ویدیو بوم مدل کسب و کار یا بوم ناب
آنچه گذشت
در مقاله بوم مدل کسب و کار یا بوم ناب به بررسی کامل هر دو بوم پرداخته شد.
همچنین در مقاله بوم مدل کسب و کار یا بوم ناب تمامی 9 بخش بومها معرفی و مورد بررسی قرار گرفت.
اگر به صورت کاملاً دقیق و با تمرکز مقاله بوم مدل کسب و کار یا بوم ناب را مطالعه کرده باشید بدون شک در این زمینه دیگر نباید هیچ گونه مشکلی داشته باشید.
از طرفی مقاله بوم مدل کسب و کار یا بوم ناب به شما کمک کرده است تا بتوانید در شرایط مختلف و با توجه به نیاز خود به درستی بوم مورد نظر خود را انتخاب کنید.
https://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2020/06/1-2.jpg500500Aidin Gholamihttps://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2019/12/5-2-300x75.pngAidin Gholami2020-06-12 10:19:262020-06-12 14:02:03بوم مدل کسب و کار یا بوم ناب
در این مقاله با 10 باور اشتباه در ارتباط با رهبران کاریزماتیک در دنیا آشنا خواهید شد.
در پایان میتوانید ویدیو مربوط به مقاله را تماشا کنید و فایل PDF آن را دانلود کنید.
بیایید با هم تصور کنیم
برای لحظاتی چشمان خود را ببندید و تصویری از یک رهبر را تجسم کنید، چه چیزی میبینید؟
آیا یک سیاستمدار، مدیرعامل، رهبر کسب و کار، رهبر یک کشور و یا یک رهبر نظامی را تصور کردهاید؟
خیلی راحت میتوانیم متوجه شویم که چرا این تصاویر به ذهن افراد میرسد.
به دلیل این که رهبران معمولاً افرادی قاطع، باهوش و برونگرا تلقی میشوند.
حتی در بعضی مواقع رهبران ممکن است کمی ترسناک هم به نظر برسند.
مشکلی که وجود دارد، تصورات اشتباه نسبت به رهبری کردن و رهبر میباشد.
در واقع تصویری غلطا از آنچه رهبری هست یا نیست!
حال با هم 10 مورد از افسانهها و باورهای غلطی که در مورد رهبری وجود دارد را بررسی میکنیم.
این کار باعث میشود فرصتهای جدید را پیدا کرده و به طور مؤثرتری تیم خود را رهبری کنید و یا مسئولیت آن را به عهده بگیرید.
1: کارآفرینان رهبر هستند
اولین تصور اشتباه همین است که همه کارآفرینها به طور طبیعی رهبر متولد میشوند.
واقعیت این هست، فقط داشتن یک ایده خارق العاده به معنی این نیست که فرد توانایی اداره کردن و سازماندهی کردن را دارد.
حتی اگر این کار تبدیل به یک تجارت چند ده میلیاردی تبدیل شود.
حتی اگر خودتان هم بنیانگذار کسب و کار باشید باز هم به معنی این نیست که به طور خودکار شما بهترین فرد برای رهبری آن هستید.
یکی از نکات مهم این است که رهبری به شرح شغل وابسته نمیباشد.
در واقع رهبر یعنی داشتن یک چشم انداز، رشد استعدادها، گوش دادن و تأثیر گذاری بر دیگران است.
اگر احساس میکنید دارای خصوصیات یک رهبری قدرتمند نیستید، به دنبال افرادی بگردید که دارای این مهارت هستند سپس با دسترسی به آنها شما میتوانید این مهارت را در خودتان ارتقاء دهید.
2: رهبران نباید آسیبپذیر باشند
یکی از باورهای غلط این است که، اگر رهبران تصمیمی میگیرند باید محکم بر روی تصمیم خود بمانند و پافشاری کنند.
یعنی اگر آنها تقصیر را بپذیرند یا تصمیم خود را عوض کنند و یا به حرف دیگران گوش دهند این نشانه ضعف میباشد.
رهبران قوی کسانی هستند که اشتباهات خود را میپذیرند به دلیل این که از آنها یادمیگیرند.
آنها بازخوردها و نقدها را حتی اگر منفی هم باشد با روی باز میپذیرند.
قطعاً رهبران همه جوابها را ندارند.
رهبران با گوش دادن و مراقبت از کارمندان رهبریت خود را به آنان نشان میدهند.
3: یک رهبر بزرگ باید سرد، سرسخت و توانا میباشد
من مطمئن هستم خیلی از افراد حداقل یکبار هم که شده زیر دست رهبرانی که سختگیر هستند و همیشه خود را از بقیه جدا میکنند کار کردهاند.
حال بیاد بیاورید و یا تجسم کنید که زیر دست چنین فردی در حال کار کردن میباشد در مورد عملکرد خود فکر کنید؟!
به احتمال خیلی زیاد شما هم با من موافق هستید که در چنین شرایطی آنقدری که میتوانستید مؤثر و پرانگیزه نبودهاید!
کارمندان انتظار دارند که رهبران به طور واقعی به آنها اهمیت بدهند.
مانند هر انسان دیگر آنها میخواهند احساس احترام کنند.
شاید یکی از آرزوهای کارمندان باشد که رهبران به نگرانیها و افکار آنها با خوشرویی گوش دهند.
بهترین راه برای تقویت این مهارت رهبری، ارتقا دادن هوش هیجانی میباشد.
افزایش هوش هیجانی کمک میکند تا رهبران خودآگاهتر، همدلتر بتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند.
نتیجه آن ایجاد یک رابطه قوی با تیمتان میباشد.
4:رهبران برونگرا ترجیح داده میشوند
تفاوت بین برونگرا و درونگرا بودن چیست؟
اکثر افراد فکر میکنند که افراد برونگرا روابط اجتماعی بهتر و اعتماد بنفس بیشتری دارند.
همچنین تصور میکنند افراد برونگرا افرادی خجالتی هستند.
اما درواقع برونگرا یا درونگرا بودن بیشتر مربوط به فرآیند دریافت و پردازش اطلاعات میباشد.
افراد برونگرا زمانی که به مشکل بر میخورند از طریق بحث کردن در مورد آن و مشورت و مشاوره گرفتن، اطلاعات برای حل مشکل را بدست میآورد.
اما افراد درونگرا این مشکلات و تعارضات را در درون خود پردازش میکنند.
به همین دلیل است که افراد فکر میکنند برونگراها بیشتر میتوانند رهبر باشند تا درونگراها.
رهبر بودن یعنی درگیر و مشغول بودن با سایر افراد است، درسته؟
اما این اصلاً به این معنی نیست هرکسی که برونگرا است پس توانایی رهبر شدن را دارد، این کاملاً یک طرز تفکر اشتباه است.
افرادی مانند وارن بافت، بیل گیتس، بارک اوباما و ماریسا مایر همگی افراد درونگرا بودهاند.
یعنی این که چون شما رئیس یک اداره نیستید و یا چون در جمع راحت نیستید دلیل نمیشود که خود را دسته کم بگیرید.
درواقع افراد درونگرا هم میتوانند با فراگیری مهارتهای رهبری به عنوان یک رهبر در کسب و کار یا زندگی خود باشند.
5:زمان کافی برای افزایش مهارتهای رهبری ندارم
رهبری مانند هر مهارت دیگری نیاز به توسعه و ارتقاء دارد.
این که بگوییم زمان کافی نداریم واقعاً دلیل خوبی نیست.
همه ما در روز 24ساعت زمان داریم، اما همه ما اصولاً در باتلاق زمان ندارم گیر میکنیم و هروز در آن بیشتر فرو میرویم.
درواقع خیلی از افراد زمان کافی برای ارتقاء مهارتهای رهبری خود را دارند.
مشکل این نیست که زمان کافی نداریم، مشکل این است که زمان خود را به درستی مدیریت نمیکنیم.
به طور مثال میتوانیم 30 دقیقه زودتر از خواب بلند شویم و قبل از شروع کارهای دیگر به این کار برسیم.
یا با تفویض اختیار کارهای کم اهمیت را به دیگران واگذار کنیم.
بنابراین با این کار زمان کافی برای کتاب خواندن، دوره شرکت کردن و یا مربی گرفتن دراین زمینه داریم.
6: رهبری مترادف مدیریت
یکی دیگر از باورهای غلط این است که افراد فکر میکنند رهبری مترادف مدیریت خوب است.
کسی که مسیرها را مشخص میکند و یا راهنمایی میکند همیشه نمیتواند یک فرمانده خوب باشد.
چند نمونه از تفاوتهای بین این دو نقش:
رهبران چشم انداز را مشخص میکنند اما مدیران اهداف را تعیین میکنند.
مدیران سعی میکنند وضع موجود را حفظ کنند درحالی که رهبران عامل تغییر هستند.
رهبران منحصر به فرد هستند. اما مدیران رفتارهای سایر رهبران را کپی میکنند.
مدیران سعی میکنند تا جایی که میشود جلوی مشکلات را گرفته و ریسک را کاهش دهند در صورتی که رهبران مایل به ریسک هستند.
رهبران روی اهداف بزرگ و خیلی بلند مدت تمرکز دارند در صورتی که مدیران بر روی اهداف کوتاه مدتتری تمرکز دارند.
رهبران هر روز چیزهای جدیدتری یاد میگیرند اما مدیران بر روی دانستههای خود تکیه میکنند.
مدیران سیستمسازی میکنند، درحالی که رهبران کانالهای ارتباطی ایجاد میکنند.
رهبران مربی یا درواقع کوچ هستند اما مدیران وظایف را مشخص کرده و راهنمایی میکنند.
مدیران مانند یک کارمند رفتار میکنند اما رهبران نسبت به کار خود فداکار و وفادار هستند.
اگر سازمان و یا تیمی با اهداف پیچیده و متعدد دارید بسیار مهم است تفاوت بین رهبری و مدیریت را بدانید.
سپس مهارتهای مدیریتی و رهبری خود را نسبت به این که در کدام یک ضعیفتر هستید ارتقاء باید دهید.
همچنین برای ارتقاء مهارتهای خود در این زمینه میتوانید از سایر افراد حرفهای در این زمینه کمک بگیرید.
7: همه رهبران پیشرو هستند
پیشرو بودن لزوماً چیز بدی نیست.
پیشروها جلوتر از همه بلند پرواز، رقابتی، ریسک پذیر و هدفگرا هستند.
از طرفی آنها یک نیروهای مستقل و محرک برای کسب وکار هستند.
این موضوع باعث میشود دیگران زمان کار با این رهبرها به چالش کشیده شوند.
درواقع یک رهبر باید این توانایی را داشته باشد که افراد را به سمت چشماندازی که دارد به حرکت درآورد.
8: اعضای تیم من همیشه حقیقت را به من میگویند
ممکن است تیم شما دروغ نگوید.
اما احتمال این که همه حقیقت را به شما نگویند مخصوصاً اگر نسبت به بعضی مسائل سخت برخورد کنید بسیار زیاد است.
شما باید به عنوان یک رهبر این موضوع را در خود حل کنید.
به طور مثال اگر یک کارمند خبر بدی برای شما بیاورد و واکنش بیش از حد تندی نشان دهید، دلیلی وجود ندارد که دوباره این کار را تکرار کند.
کارمندان شما باید با شما صد در صد شفاف باشند، اما اگر هر دفع آنها را تنبیه کنید، آنها فکر میکنند هر دفع این اشتباه را که حقیقت را به شما میگویند را تکرار میکنند.
مطمئناً شنیدن حقیقت همیشه آسان نیست.
اما برای تصمیمگیری به عنوان یک رهبر شما نیاز به همه اطلاعات دارید تا بتوانید بهترین تصمیم را بگیرید.
از طرفی شما از این طریق میتوانید به عنوان یک رهبر رشد کنید.
یکی از بهترین کارها این است که سعی کنید درمواقعی که عصبی میشوید کنترل خود را حفظ کرده و با آرامش برخورد کنید.
این موضوع باعث میشود کارمندان شما ترغیب شوند که حقیقت را به شما بگویند.
باید شرایطی ایجاد کنید که دریافت بازخورد آسان باشد.
نظرسنجیهایی ایجاد کنید که افراد بتون ترس بتوانند نظرات خود را بیان کنند.
اینها باعث میشود شما در مهارت رهبری خود رشد کنید و کارمندان شما همیشه حقیقت را به شما بگویند.
درآخر این که یک تصور غلط وجود دارد که رهبران باید 24 ساعته در 7 روز هفته در 365 روز سال در دسترس باشند.
صرف نظر از موقعیتی که افراد دارند همگان نیاز به استراحت دارند فارغ از هرگونه کاری.
به طور مثال چک کردن ایمیل در تعطیلات آخر هفته خود یک نوع سوزاندن زمان استراحت است.
حتی یک رهبر هم نیاز دارد زمانی برای تفکر، ورزش کردن، مطالعه، یادگیری و گذراندن زمان خود با خانواده دارد.
شما میتوانید با این کار ذهن خود را از استرسها پاک کنید.
در نتیجه شما یک رهبر پرانرژیتر، باتمرکزتر و خلاقتر خواهید بود.
ویدیو 10 افسانه غلط در مورد رهبران
آنچه گذشت
بعد از مطالعه مقاله 10 افسانه غلط در مورد رهبران ما با باورهای غلط در مورد رهبران آشنا شدیم.
مطالعه مقاله 10 افسانه غلط در مورد رهبران به ما نشان داد که بعضی موارد که افراد در مورد رهبران فکر میکنند واقعاً چیزی جزء یک افسانه نیست.
متوجه شدیم که قرار نیست همه کارآفرینان رهبر باشند، قرار نیست رهبران آسیب پذیر نباشند، قرار نیست رهبران افرادی سرد و سختگیر باشند، قرار نیست رهبران برونگرا باشند، این که یک رهبر بگوید برای یادگیری زمان ندارم فقط یک بهانه است، این اشتباه است که رهبری مترادف مدیریت است، همیشه کارمندان به شما همه حقیقت را نمیگویند، رهبران نباید درگیر کارهای بی اهمیت شوند، این که رهبران باید همیشه در دسترس باشند یک طرز تفکر اشتباه است.
https://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2020/03/1-6.jpg500500Aidin Gholamihttps://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2019/12/5-2-300x75.pngAidin Gholami2020-03-15 09:37:232020-03-18 05:56:5710 افسانه غلط در مورد رهبران کسب و کار
این فیلم درواقع میتواند به معنی واقعی حس تنفر یک کارمند نسبت به رئیس در شما بوجود آورد.
در حقیقت شخصیت رئیس در این فیلم کاری کرده است که کارمندان از آن متنفر و بدنبال ایجاد تغییر باشند.
داستان فیلم حول محور پیترکیبسون که یک برنامه نویس است میچرخد.
این شخص از وضعیت کاری خود اصلاً راضی نمیباشد و محیط کار برای او عذاب آور شده است.
این فیلم خیلی خوب دو جنبه خنده و بصیرت را به نمایس درآورده است.
درسهایی که از این فیلم میتوان آموخت:
ذرهبینی ممنوع!
یک کارفرمای خوب به محیط کار و کارمندانی که برای او کار میکنند انرژی و انگیزه میدهد.
همچنین اینکه چگونه رفتارهای کنترلی احمقانه یک رئیس میتواند سازمان را نابود کند.
این عمل میتواند فرهنگ نگاه بالا به پایین را در سازمان ما به وجود آورد.
بنابراین یک کارفرما باید به کارمندان خود احترام بگذارد و برای ایجاد انگیزه در آنها باید متوجه شوید منگنه قرمز (اشاره به داستان فیلم دارد) آنها کدام است.
به این دلیل که این موضوع خواسته قلبی کارمندان است و در صورتی که متوجه آن شوید میتوانید انگیزه بسیار زیادی در آنها ایجاد کنید.
2: فیلم شیطان پرادا میپوشد (The Devil Wears Prada)
در دنیای مد میراندا برای خود امپراطوری به راه انداخته است.
میراندا سردبیر یکی از معروفترین مجلههای مد در نیویورک میباشد که به دلیل جایگاه بسیار خوبی که دارد بیشتر دیگران را به چشم برده میبیند و به شدت دیگران را تحقیر میکند.
اما اندی که یک دختر ساده میباشد و تازه در رشته روزنامه نویسی فارغ التحصیل شده است به شدت به نویسندگی علاقه دارد.
با اتفاقاتی که رخ میدهد اندی میتواند شغلی را در مجله میراندا به دست آورد مجلهای که سایر دخترها حاضر هستند برای بدست آوردن آن سر و دست بشکنند.
اندی برای این که بتواند در این شغل بماند و با سایر افراد بتوانند رقابت کند به اجبار رنگ و لعاب عوض میکند و با شخصیت واقعی خود فاصله زیادی میگیرد.
اما در آخر اندی نمیتواند این اتفاقات را تحمل کند و با برداشتن این سد از سر راه خود به دنبال آرزوهای خود میرود.
درسهایی که از این فیلم میتوان آموخت:
از میراندا میتوان یاد گرفت که ایجاد ترس در کارمندان ایده خوبی برای بلند مدت نمیتواند باشد.
زیرا این رفتار باعث میشود بهترین کارمندان شما به دلیل این رفتارهای تهدیدآمیز به دنبال فرار از این شغل و پیدا کردن شغلی جدید باشند.
با دادن اطلاعات مورد نیاز به کارمندان و ارائه کلید مورد نیاز برای موفقیت میتوانیم کاری کنیم که کارمندان وظیفه خود را به خوبی انجام دهند.
3: فیلم شبکه اجتماعی (The Social Network)
شاید خیلی از ماها با این داستان قبلاً آشنا شده باشیم.
در سال ۲۰۰۳، مارک زاکربرگ، دانشجوی دانشگاه هاروارد بعد از شکستی که در برقراری رابطه با اریکا میخورد.
با هک کردن پایگاه داده دانشگاه اقدام به ساخت وبسایتی به نام فیسمش میکند.
که در آن اعضای سایت میتوانند به دختران دانشگاه از نظر جذابیتشان نمره دهند.
سایت بهطور عجیبی مورد توجه قرار میگیرد تا اینکه زاکربرگ را به دلیل این کار شش ماه از تحصیل محروم میکنند.
دوقلوهای وینکلوس، او را استخدام میکنند تا وبسایتی مخصوص دوستیابی برای آنها درست کند و بعد از بروز اتفاقاتی وبسایت فیس بوک خلق میشود که مورد توجه پانصد میلیون نفر قرار میگیرد که در ابتدا به آن Thefacebook گفته میشد.
درسهایی که از این فیلم میتوان آموخت:
درس اول، همیشه اینطور نیست که به دنبال این باشیم که چه کسی ایده برای شروع دارد بلکه این میباشد چه کسی میتواند به بهترین وجه آن را انجام دهد.
همان طور که مشخص است زاکربرگ فیس بوک را ایجاد کرد و هیچ کس دیگری مهارت انجام آن کار را نداشت.
او موفق شد چون میدانست چگونه باید خدمات را به دیگران ارائه دهد.
او ایده خود را دنبال کرد و ایمان داشت که به درآمد هم خواهد رسید که اینطور هم شد.
اما این فیلم چهرهی دیگری از زاکربرگ را به عنوان یک فرد مغرور و گستاخ هم به نمایش در میآورد.
به طوری که برای بالا رفتن از نردبان موفقیت اون دوستان خود را غال گذاشت.
داشتن اعتماد بنفس بسیار مفید است اما متکبر بودن هزینه زیادی را برای ما به همراه خواهد داشت.
به تواناییهای خود اعتماد داشته باشیم اما اجازه ندهیم آن تبدیل به غرور و تکبر شود.
4: نه تا پنج (9 5to)
یک فیلم کمدی کلاسیک است که سه همکاری زن به دنبال انتقال از رئیس خود یعنی فرانک هارت هستند.
به این دلیل که با زیردستان خود بد رفتاری میکند و از کارمندان خود سوءاستفاده میکند.
این سه زن موفق میشوند رئیس خود را دزدیه و امور را به دست خودشان بگیرند.
همان طور که شاید پیشبینی کنید آنها در آخر همه آن چیزی را استحقاق و شایستگی آن را داشتند به دست میآورند.
در این فیلم یکی از بدترین نوعهای یک کارفرما به نمایش درآمده است.
کسی که فاقد صداقت میباشد و قصد دارد از همه چیز سوءاستفاده کند.
درسهایی که از این فیلم میتوان آموخت:
بزرگترین درس این فیلم اشاره به جنون جنسی، خودخواهی، دروغگویی و ریاکاری توسط کارفرمایان دارد.
این فیلم نشان میدهد نسبت به کاری که انجام میشود باید آگاهی کامل را داشته باشیم.
همچنین نشان داده شده است اگر محیط کار سمی و کثیف باشد باعث کاهش بهرهوری و عدم وفاداری کارمندان میشود.
از طرفی غیبت هارت نشان داد که آن سه نفر بسیار بهتر از گذشته عمل میکنند و میتوانند امور را اداره کنند.
بنابراین بعضی مواقع لازم است که ما اجازه دهیم سایر افراد هم در امور سازمان به ما کمک کنند.
یا این که بعضی مواقع لازم است از راهی که ما همیشه فکر میکنیم درست است فاصله بگیریم و مسیرهای دیگر را هم امتحان کنیم.
5: وکیل مدافع شیطان (The Devil’s Advocate)
اگر خیلی راحت بخواهیم بیان کنیم این فیلم میگوید رئیس شیطان است.
اما اگر رئیس شما شیطان باشد چه کاری باید انجام دهید؟
کوین لومکس یک وکیل بسیار موفق میباشد که در پروندههای خود همیشه پیروز بیرون میآید.
داستان از آنجایی شروع میشود که لوکس با این که میداند موکل آن گناه کار است از او دفاع میکند و پیروز آن پرونده میشود.
سپس به دلیل این شهرت جان میلتون که درواقع اون در این فیلم همان رئیس شیطان صفت است به او پیشنهاد کار در نیویورک را میدهد.
پیشنهادی که به دلیل دادن دستمزد بسیار زیاد و امکانات فوق العاده امکان رد کردن آن توسط لوکس وجود نداشت.
میلتون به دلیل داشتن چهره کاریزماتیک و متقاعد کننده به راحتی لومکس را به دام خود میانداخت.
کم کم این موارد باعث شد تا لومکس تبدیل به یک چهره بی رحم و بیپروا شود.
درسهایی که از این فیلم میتوان آموخت:
با خودمان، با صدای درونمان با قطبنمای وجودیمان صادق باشیم.
کاملاً شفاف برای خود مشخص کنیم چه کسی هستیم و به دنبال چه چیزی میباشیم و اجازه ندهیم هیچ چیز و هیچ کس حتی پول هم آن را تغییر دهد.
این را به یاد داشته باشیم هر قدر هم انسان موفقی باشیم با کمی فروتنی میتوانیم بر اصل و اساس خود باقی بمانیم.
6: فیلم انتقام جویان: جنگ ابدیت و پایان بازی (Avengers: Infinity War and Endgame)
در این فیلم تانوس یک رئیس بد و شرور میباشد.
همچنین به معنی واقعی کلمه او نیمی از مردم دنیا را برای رسیدن به هدفهای خود بدون توجه به خواستهی آنها نابود کرد.
درسهایی که از این فیلم میتوان آموخت:
این فیلم به ما یاد میدهد هرمقدار هم به عنوان یک رئیس هیولایی ترسناک و ظالم باشیم حتی اگر تمام قدرتهای جهان را هم در دست داشته باشیم به دلیل این بیرحمی، مردم (کارمندان) انگیزه کافی برای شکست دادن ما را پیدا خواهند کرد.
اما چند نکتهای که میتوان از سبک رهبری تانوس آموخت این میباشد که:
تانوس روی هدف خودش به صورت لیزی تمرکز داشت به صورت خیلی دقیق و حساس به طوری که هرگز از مأموریت خود منحرف نشد.
او نسبت به همه عادلانه یا ناعادلانه رفتار میکرد و در برخورد با دیگران تفاوتی قائل نمیشد.
همچنین اون همیشه آماده جنگیدن و نبردهای سخت و سرشاخ شدن با مشکلات بود.
او همیشه اعتماد به نفس لازم را برای انجام کارها و در رفتار خود داشت.
اما شاید تنها دلیلی که باعث شد او دوبار بمیرد تکبر و غرور کاذب او بوده است.
در پایان با مطالعه مقاله 6 فیلم که کارآفرینان باید ببینند با آنها آشنا شدیم و متوجه شدیم که از هر کدام میتوانیم چه درسهایی بیاموزیم.
چه به عنوان کارفرما یا یک کارآفرین یا یک مدیر و یا حتی یک کارمند تماشای این فیلمها میتواند به ما دیدگاههای جدیدی بدهد.
حتی به عنوان یک شخص عادی هم این فیلمها به ما کمک میکند به دلیل این که ما ممکن است این رفتارها را در زندگی روزمره خود هم داشته باشیم.
خیلی از افراد بدون این که بدانند ممکن است این رفتارهای بد در آنها وجود داشته باشد.
درواقع حتماً نباید تمامی این رفتارها در آنها وجود داشته باشد شاید وجود یکی از آنها هم کافی باشد تا باعث ایجاد کارمندان ناراضی شود و در آخر باعث نابودی سازمان ما شود.
حتی به عنوان یک کارمند این فیلمها به ما کمک میکند تا به این باور برسیم در محیط کار ما شاید ایراد از رئیسمان است نه ما.
این امر کمک میکند تا افراد دست از سرزنش کردن خود بردارند و اگر شرایط واقعاً سخت است سعی کنند شغل خود را تغییر دهند.
https://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2020/03/1-5.jpg500500Aidin Gholamihttps://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2019/12/5-2-300x75.pngAidin Gholami2020-03-12 09:33:062020-03-13 05:40:506 فیلم که کارآفرینان باید ببینند
بعد از مرور این مقاله با مفهوم تفویض اختیار به طور کامل آشنا میشوید.
همچنین در انتها میتوانید فایل PDF مقاله را دانلود کنید.
چیستی تفویض اختیار کردن!
آیا شده تا بحال از کسی بخواهید کاریی را برای شما انجام دهد اما بعد از انجام کار احساس کنید اگر خودتان آن کار را انجام میدادید بهتر بود؟
یا شده بخاطر ترس از دست دادن کنترل امور، مجبور باشید همه کارها را خودتان انجام دهید؟
بیشتر صاحبان مشاغل و صاحبانی که کسب و کار آنها در حال رشد و بزرگ شدن میباشد با این موارد مواجه میشوند و برای انجام امور مختلف به دیگران اعتماد میکنند.
همان طور که همه ما میدانیم در هر کسب و کاری بخصوص کسب و کارهای درحال رشد ما نمیتوانیم همه کارها را خودمان انجام دهیم و نباید اصلاً چنین کاری را انجام دهیم.
ما باید یادبگیریم در بسیاری از مواقع کارهای را تفویض کنیم در واقع یادبگیریم تفویض اختیار کنیم.
خداروشکر تفویض اختیار علم موشکی نیست و با کمی تمرکز برروی اصول آن میتوانیم یادبگیریم چگونه به درستی تفویض اختیار کنیم و زمان از دست رفته خود را پس بگیریم.
تفویض اختیار یا Delegation of Authority یکی از مهارتهای ویژه در مدیریت میباشد.
لغت تفویض به معنای واگذار کردن میباشد و زمانی که از تفویض اختیار صحبت میشود منظورمان این میباشد که یک فرد، اختیارت خود را در یک اقدام یا تصمیمگیری به فرد دیگری واگذار کند.
یا میتوان گفت تفویض اختیار یعنی تقسیم مجدد اختیار و قدرت به سمت پایین یعنی به زیردستان.
درواقع یعنی در سازمان یک مدیر بخشی از اختیارات خود را به فردی که در رده پایینتری نسبت به او قرار دارد واگذار کند.
چه چیزهایی باید و چه چیزهایی نباید تفویض شود!
تفویض اختیار دارای دو جنبه میباشد:
با اطمینان اولویتبندی کردن
تشخیص اینکه چه چیزی باید واگذار شود
سؤالاتی که باید از خودمان بپرسیم برای اینکه تشخیص دهیم باید تفویض اختیار کنیم یا نه؟
آیا نیاز به انجام آن کار میباشد؟اگر واقعاً نیازی به انجام آن کار نباشد بدترین کاری که میتوانیم انجام دهیم واگذاری آن کار میباشد. زیرا این فقط اتلاف وقت و هزینه میباشد. همان طور که پیتر دراکر میگوید: هیچ کاری کاملاً بی فایده نیست اگر با کارآمدی زیادی صورت گیرد، حتی کاری که اصلاً نباید انجام شود.
آیا یک کار تکراری است؟اگر یک کاری تکراری میباشد باید به دنبال اتوماسیون کردن یا خودکار کردن آن بهطور کامل یا بخشی از آن باشیم. نه این که بخواهیم آن کار را تفویض اختیار کنیم.
آیا شخص دیگری میتواند این کار را انجام دهد؟اگر جواب شما بله میباشد. پس صد در صد باید آن کار تفویض شود. زیرا این کار باعث میشود زمان شما برای انجام کارهای مهمتر آزاد شود.
آیا شما بهترین شخص برای انجام این کار هستید؟اگر جواب شما بله است. پس حتماً باید این کار را خودتان انجام دهید. البته بسته به پاسخ شما به مرور زمان پاسخ شما به این سؤال تغییر میکند.
مثلث تفویض اختیار!
هنگامی که شما متوجه شدید توفیض اختیار بهترین راهکار میباشد و اینکه چه وظایفی را باید واگذار کنید، شما آماده هستید که یک فرایند تفویض اختیار قوی را ایجاد کنید.
مثلث تفویض اختیار میتواند ما را در مسیر مورد نظر نگه داشته همچنین انتخاب وظابفی که باید واگذار شود را آسانتر میکند.
این مثلث شامل سه اصل زیر میباشد:
چه کسی
چه چیزی
چه زمانی
چه کسی!
ما باید نسبت به اینکه چه کسی مسئول انجام یک کار است پاسخگو باشیم. فقط نگوییم سلام من برای انجام این کار به کمک نیاز دارم.
پاسخگو بودن یعنی آمادگی برای ارائهی توضیح دربارهی هر گونه انحراف از عملکرد مورد نظر و از پیش تعیین شده.
پاسخگویی بر خلاف اختیار قابل تفویض نیست.
یعنی اگر شخصی اول اختیارات خود را به شخص دوم تفویض کرده باشد کسی که در ارتباط با عملکرد باید پاسخگو باشد شخص اول است.
در سازمانها هر قدر درجه افراد بالاتر باشد میزان پاسخگویی آنها بیشتر میباشد.
تصویری روشن از نتیجه مورد نظر خود باید ایجاد کنیم.
باید مطمئن شوید این موضوع به همان اندازه که برای شما روشن است برای دیگران هم روشن باشد تا دیگر نیازی به دوباره کاری نباشد.
چه زمانی!
باید برای انجام آن کار یک زمان کاملاً مشخص و واقع بینانهای را مشخص کنیم.
رکنهای تفویض اختیار
تفویض اختیار دارای سه رکن اصلی میباشد که ما در بالا به طور غیر مستقیم به آن اشاره کردهایم.
این سه رکن شامل:
اختیار اختیار در واقع همان قدرت و حق انتخاب برای انجام کارها میباشد. در سازمانها مدیران ارشد بیشترین اختیارات را در دست دارند. اختیارات همیشه از بالای سازمان به پایین سازمان تفویض میشود. اختیارات باید به خوبی تعریف شود به طوری که هر فرد از میزان اختیارات خود به خوبی آگاه باشد. همچنین باید مطمئن باشیم که آن فرد یا افراد از اختیارات سوء استفاده نمیکنند.
مسئولیت وظیفه تمام کردن کار یا مأموریتی میباشد که به فرد محول شده است. افرادی که مسئولیت را قبول میکنند باید از وظایف خود کاملاً آگاه باشند. در صورتی که به فردی مسئولیتی داده میشود حتماً باید اختیارات لازم هم به فرد داده شود. افرادی که مسئولیت را میپذیرند موظف هستند مسئولیت خود را به بهترین شکل ممکن به انجام برسانند درواقع زمانی که مسئولیت توسط فرد پذیرفته میشود جای هیچ عذر و بهانهای برای عدم انجام آن وجود ندارد.
پاسخگویی افراد باید برای عملکرد خود بخصوص عملکرد نادرست خود پاسخگو باشند. پاسخگویی قابل تفویض کردن نمیباشد یعنی اگر مدیر اختیارات خود را به کارمند زیر دست خود داده باشد در صورتی که کارمند به درستی کار خود را انجام ندهد این مدیر او میباشد که باید پاسخگو باشد.
واگذار کردن وظایف در اولین گام باید وظایفی که قرار است به زیردست خود داده شود را بهطور کامل برای او تعریف کند. همچنین در این مرحله باید نتایج مورد انتظار را برای او تعیین کند.
واگذاری اختیار در این مرحله مدیران بالای سازمان اختیارات و قدرت خود را به زیردستان خود تفویض میکنند. یعنی قدرت و اختیارات خود را در سطح سازمان بین کارمندان تقسیم میکنند. این عمل باعث میشود کارمندان اختیارات لازم را برای انجام وظایف واگذار شده داشته باشند.
واگذاری مسئولیت در این بخش مدیران مسئولیتها را به زیردستان خود واگذار میکنند. این عمل بسیار مهم میباشد به دلیل این کارمند بداند موظف به انجام وظایفی میباشد که به آن واگذار شده است. درواقع یعنی مسئولیت انجام آن وظیف به عهده آن شخص یا کارمندی میباشد که وظیفه به آن واگذار شده است. نکته مهم این میباشد که بین مسئولیت واگذار شده و میزان اختیارات باید تعادل وجود داشته باشد. واگذاری مسئولیت بدون داشتن اختیارات لازم بیفایده میباشد.
ویدیو چگونه با اطمینان تفویض اختیار کنیم
آنچه گذشت
بعد از مرور مقاله چگونه با اطمینان تفویض اختیار کنیم متوجه شدیم، شما و تیمتان به هر میزان در طول زمان بهتر و درستتر در این زمینه عمل کنید، خیلی بیشتر به یکدیگر اعتماد میکنید.
با ایجاد یک فرایند برای تفویض اختیار به راحتی تعیین میکنید چه وظایفی باید تفویض شوند همچنین چه انتظاراتی از وظایف تفویض شده دارید.
این باعث میشود با اطمینان و اعتماد بالا شروع به تفویض اختیار کنید و بهترین نتیجه را از تیم خود بدست آورید.
این موضوع باعث میشود زمان شما آزاد شود و اطمینان پیدا کنید با رشد کسب و کار خود در تنگنا قرار نمیگیرید.
https://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2020/02/1-4.jpg500500Aidin Gholamihttps://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2019/12/5-2-300x75.pngAidin Gholami2020-02-19 06:24:002020-02-19 08:26:36چگونه با اطمینان تفویض اختیار کنیم
3 سوال کارآفرینان قبل از تصمیمگیریهای سخت ، که باید از خود بپرسند
بعد از مرور این مقاله متوجه میشوید که کارآفرینان قبل از تصمیمگیریهای سخت پاسخ چه سؤالهایی را باید بدهند.
همچنین متوجه 3 سؤال اساسی که از خود میپرسند میشوید.
در پایان هم میتوانید فایل PDF این مقاله را دانلود کنید.
تصمیمگیری امری بسیار مهم
افراد در کسب و کار خود روزانه باید تصمیمات بسیاری بگیرند.
اما بعضی مواقع تصمیمات بسیار سختتری باید بگیرند بهطور مثال
استخدام نیروی متخصص جدید
سرمایه گذاری در یک بخش خاص
تجدید نظر روی بودجههای تعیین شده
و بسیاری از تصمیمهای سخت دیگر که لازمه آن واضح بودن همه چیز میباشد.
وقتی افراد با تصمیمهای بزرگ روبهرو میشوند طبیعی است که احساس از کار افتادگی یا فلجی کنند.
بسیاری از افراد در این شرایط به دلیل حس درونی و استرس تصمیم و انتخاب خود را زیر سؤال میبرند.
اما نکته اینجا میباشد که باید به خودمان مسلط شویم و یک نفس عمیق بکشیم.
زیرا موفقترین کارآفرینهای دنیا هم لحظات سخت و وحشتناکی را داشتهاند که رو به آسمان کردهاند و فریاد زدهاند که “چیکار کنم؟”
3 سؤال وجود دارد که میتوانید قبل از تصمیمگیریهای سخت از خود بپرسید تا تشخیص دهید که چه چیزی شما را در یک مسیرخاص به حرکت در میآورد و ببینید که در پایان، واقعاً به کجا میخواهید بروید.
اما در آخر، باید از خود بپرسیم دقیقاً به کدام هدف؟
این تصمیم ما را به کدام سمت سوق میدهد؟
بیشتر مواقع، کارآفرینان اهداف یا نتایجی را تعیین میکنند اما هرگز از خود نمی پرسند که چرا.
چرا آن هدف! چرا آن نتیجه!
نگاه دقیق به تصمیمی که گرفتهاید بسیار دارای اهمیت میباشد.
دانستن این موضوع که چگونه این تصمیم در طول مسیر میتواند بر احساس شما تأثیر بگذارد بسیار مهم است.
زیرا مشخص میشود که این سفر برای شما لذت بخش خواهد بود یا دردناک.
بنابراین باید از خود بپرسید:
من به کجا میروم؟
چرا میروم؟
چه کسی یا چه چیزی من را در این مسیر راهنمایی میکند؟
چگونه میتوان این مسیر را طی کنم؟
نتیجه اجرا کردن با خود اجرا کردن متفاوت میباشد.
دانستن آنچه در حال ساخت یا ایجاد کردن آن میباشید به شما کمک میکند تا با اطمینان پیش بروید، حتی زمانی که احساس آسیبپذیر بودن میکنید.
دانستن اینکه بعد از تصمیم گرفتن و دستیابی به نتایج آن واقعاً دوست دارید در کجا قرار گرفته باشید مهمترین عامل در زمان تصمیمگیری میباشد.
برای اثبات موفق بودن خود باید از خودتان بپرسیدکه:
در حال حاضر چگونه میتوانم احساس ارزشمندی بیشتری کنم؟
چگونه میتوانم احترام و عزت تصمیم قبلی خود را نگه دارم، قبل از این که تصمیم بزرگ بعدی را بگیرم؟
اینکه تصمیم قبلی شما به آن نتیجهای که میخواستید رسیده باشد نشان از اعتبار تصمیمگیریهای بعدی شما میباشد.
سؤال دوم آیا من این تصمیم را از روی ترس گرفتهام یا ایمان؟
زمانی که از روی ترس تصمیم میگیریم،
فرصتها را محدود میکنیم، امکانات را محدود میکنیم.
همچنین یا به نتایج مورد نظر خود دست پیدا نمیکنیم یا ناقص دست پیدا میکنیم.
زمانی که از روی ترس کاری میکنیم،
سعی میکنیم بر روی همه چیز کنترل داشته باشیم و سعی میکنیم به زور به نتیجه مورد نظر برسیم.
جالب اینجاست که، این زور گفتنها و مجبور کردن باعث ایجاد تنشها و مقاومت بیشتری در شما و سایر افراد میشود.
در حالی که همسو شدن با جریان فضا را برای شما باز میکند و باعث ایجاد فرصتهای بیشتری میشود.
برای کنار گذاشتن ترسها باید از خودمان بپرسیم:
اگر ترس را با ایمان و نگرانی خودمان را با آرامش و اطمینان عوض کنیم، چه تصمیمی میگیرم؟
قبل از تعهد به یک مسیر باید از خودمان بپرسیم چه چیزی ممکن است در این مسیر تغییر پیدا کند؟
اما ایمان مستلزم تسلیم شدن و رها کردن خود میباشد.
ایمان یعنی دیگر باور نداشته باشید که حتماً باید همه چیز را کنترل کنید.
ایمان به خود یعنی اگر تصمیمی گرفتیم و عواقب مناسبی نداشت حداقل به خودمان میگوییم، که در آن زمان بهترین تصمیم را گرفتهام.
حتی بعد از این عواقب، هنوز هم به خودمان ایمان داریم که در آن زمان تصمیم درستی گرفتهایم همچنین در صورت امکان حاضر هستیم تصمیم خود را اصلاح کنیم و دوباره اقدام کنیم.
در بسیاری از مواقع افراد در تصمیمگیریهای خود بسیار سختگیر میشوند زیرا از عواقب تصمیم و انتخاب خود میترسند.
برخی دیگر از افراد ترس از دست دادن آرامش و راحتی خود را دارند.
در تصمیمگیری بعدی از خودتان بپرسید انگیزه شما برای این تصمیم ترس یا ایمان بوده است؟!
برای رسیدن به اهدافمان باید روی فردی که میخواهیم به آن تبدیل شویم تمرکز کنیم.
این سؤال یکی از بهترین سؤالهایی میباشد که یک شخص میتواند از خودش بپرسد.
این سؤال برای تغییر گفتگو و یا تغییر ذهنیت رهبران در سراسر جهان کافی میباشد، اینکه برای تصمیمگیری و برای ایجاد یک زندگی بهتر باید به چه کسی تبدیل شوند؟
این سؤال در وجود همه ما، وجود دارد.
به خودمان نگاه کنیم و بپرسیم:
نقاط قوت و ارزش وجودی من
محرکها و انگیزانندههای من
نقص یا کمبود مهارتهای من
پرسیدن سؤالهای شخصی و بررسی کاستیها خودمان (همه ما یک سری نقصهایی داریم)یکی از بهترین کارهایی است که میتوانیم برای گرفتن یک تصمیم آگاهانه و با اطمینان از آنها استفاده کنیم.
باید از خودمان بپرسیم چگونه میتوانیم تکامل پیدا کنیم یا نیاز به تکامل را در خود به وجود آوریم!
باید یک مسیر مشخص را انتخاب کنیم.
همچنین قبل از یک تصمیم مهم و گرفتن یک تصمیم زیرکانه باید کاملاً توقف کنیم، این توقف به ما برای گرفتن یک تصمیم موفقیت آمیز کمک بسیاری میکند.
قبل از هر کاری از خود بپرسیم:
به چه کسی باید تبدیل شوم تا بتوانم این تصمیم را به سودآورترین نتیجه آن برسانم؟
پاسخ به این سؤال کمک میکند برای تحول و تکامل خود برنامه لازم را ایجاد کنید.
در تصمیمات بزرگ کارآفرینان کمتر روی گزینههای ممکن برای انتخاب تمرکز میکنند، روی این موضوع تمرکز میکنند که چه کسی هستند و میخواهند به چه کسی تبدیل شوند و چه زندگی را میخواهند برای خود به وجود آورند.
ویدیو 3 سوال کارآفرینان قبل از تصمیمگیریهای سخت
آنچه گذشت
بعد از مطالعه مقاله 3 سوال کارآفرینان قبل از تصمیمگیریهای سخت ،متوجه شدیم حتی کارآفرینها هم در شرایط سخت قرار میگیرند.
این که در شرایط سخت قرار میگیرند عجیب نیست این که به تصمیم خود ایمان دارند بسیار مهم است.
همچنین مشخص شد کارآفرینها در هر تصمیم خود به فکر رشد پیدا کردن خود هستند.
بعد از مرور این مقاله به ویژگیهای خاص رهبران دست پیدا خواهید کرد.
فقط کافی است مشابه رهبران موفق دنیا رفتار کنید.
در پایان هم میتوانید فایل PDF مقاله را دانلود کنید.
آیا میشود ما هم مانند رهبران موفق باشیم!
در این دنیا توان رسیدن به هر چیزی ممکن است.
این که یک شخص میتواند شبیه آن چیزی که میخواهد بشود، تماماً بستگی به خود فرد دارد.
افراد نه تنها میتوانند شبیه رهبران موفق دنیا شوند بلکه میتوانند از آنها خیلی بهتر شوند.
اما این شدن و یا نشدنها بستگی به خود شخص دارد، آیا در جایگاهی که میباشد علاقه به رهبر شدن را دارد.
چگونه مانند رهبران موفق شویم!
باور این موضوع شاید برای بعضی از افراد کمی سخت باشد اما یکی از بهترین ویژگی رهبران تقلید کردن هست.
اولین و مهم ترین ویژگی تمام رهبران تقلید کردن میباشد.
یعنی رهبران بزرگ دنیا هم در ابتدا واقعاً رهبر نبودهاند، بلکه با تقلید کردن و آموزش دادن به خود ویژگی آنها را در خود به وجود آوردهاند.
درواقع یعنی اولین کاری که برای رهبر شدن در کسب و کار یا صنعت خود نیاز دارید این میباشد که، کارهایی که سایر رهبران دنیا میکنند را یاد گرفته و سپس مشابه آنها، دقیقاً مانند آنها رفتار کنید.
با این روش به مرور ویژگیهای آنها در رفتار شما شکل میگیرد.
بعد از شکلگیری کم کم میتوانید متناسب با روحیات خود در آن تغییراتی به وجود آورید.
بهطوری که به عنوان یک رهبر جدید حتی میتوانید ویژگیهای جدیدی را برای رهبران به وجود آورده و یا تعریف کنید.
بیاد داشته باشید که رهبری یک فرایند میباشد نه یک رویداد.
چند تعریف از رهبری
رهبری یعنی تأثیرگذاری اجتماعی که کمک میکند تلاشهای دیگران را برای دستیابی به موفقیت بیشتر، به حداکثر خود برسد.
رهبری به معنی قدرت نمیباشد بلکه ناشی از نفوذ اجتماعی است.
رهبری یعنی انجام امور به وسیله دیگران.
برای رهبر شدن فقط یک راه وجود ندارد بلکه به تعداد آدمها راه برای رهبر شدن وجود دارد.
رهبری، نوعی نگرش در عمل است؛ پس رهبری فقط یک عنوان نمیباشد. برای تبدیل شدن به یک رهبر خوب، باید آن جایگاه را بدست آوریم، رهبر خوب شدن دادنی نیست بلکه تبدیل شدنی است.
در این شکی نیست که پول برای کارکنان بسیار مهم است.
اما پژوهشهای جدید ثابت کرده است خیلی از مسائل دیگه وجود دارد که از دید کارکنان هم سطح با پول میباشد.
در واقع دیگر مانند گذشته نمیتوان گفت پول برای کارمندان دارای بیشترین اهمیت میباشد.
با استفاده از اصول زیر میتوان در شرایط بد اقتصادی که بودجه سازمان محدود میباشد هم، کارکنان را با انگیزه نگه داشت:
انرژی دادن به گروه
بهعنوان یک رهبر و مدیر باید هر روز با انرژی زیادی وارد محیط کار شوید.
باید به گونهای وارد محیط کار شوید که کارکنان از شما انرژی زیادی بگیرند، نه اینکه باعث از بین رفتن و تخلیه همان انرژی خود کارمند هم شوید.
اگر انتظار دارید کارکنان در شرایط سخت در کنار شما باشند نیاز است که شما هم با این رفتار قدردان آنها باشید.
زندگی فقط کار کردن نمیباشد
رهبران بزرگ دنیا منبع بزرگی از انرژی روحی، عاطفی و جسمی میباشند.
اگر شما هم میخواهید جزء آن دسته از رهبران باشید باید این منابع را در خود تقویت کنید.
با ایجاد زندگی سالم، ورزش، تفریح سالم و ایجاد رابطههای عمیق احساسی و عاطفی با نزدیکان خودتان کسانی که دوستشان دارید.
این امر باعث میشود در محیط کار کارمندان شما، ناخودآگاه این انرژی را از شما بگیرند.
کارمندانتان باید در اولویت شما باشند
سازمان یعنی افراد، افراد یعنی سازمان.
اگر امروزه گفته میشود که یک شرکت یا سازمانی خیلی خوب است علت آن کارمندان خوب آن سازمان میباشند.
سازمانی فوق ستاره میشود که کارمندان فوق ستاره داشته باشد.
اگر یک خودرو را در نظر بگیریم کارمندان موتور آن هستند و سازمان بدنه آن میباشد.
هر مقدار هم بدنه خودرو زیبا باشد و لی موتور آن درست کار نکند فایدهای ندارد.
بنابرین باید با چشمانی مانند عقاب به کارمندان خود توجه داشته باشید.
خوش رفتار باشید
با اخلاق رفتار کردن باعث میشود کارمندان حس بهتری به سازمان خود داشته باشند.
اگر قرار است رهبر شوید پس مانند رهبران رفتار کنید نه مانند کسانی که سواد و علمی نسبت به مدیریت و رهبری ندارند.
این که یک شخصی یک کسب و کار دارد به معنی مدیر خوب بودن و یا رهبر بودن نمیباشد.
مانند آنها رفتار کردن فقط باعث شکست شما و نارضایتی کارمندانتان میشود.
بسیاری از مدیران رفتارهای نامناسبی در محیط کاری با کارمندان خود دارند که از تبعات آن بی خبر هستند.
بنابراین در عین وقار باید اخلاقمدارانه رفتار کنید.
به خوبی ارتباط برقرار کنید
به عنوان یک رهبر باید توانایی اثر گذاشتن بر سایر افراد را دارا باشید.
لازمه داشتن چنین توانایی برقراری ارتباط با دیگران میباشد.
اگر چنین توانایی را ندارید باید آن را از طریق آموزش کسب کنید.
رهبر یعنی شنوده خوب
شنوده بودن به معنی فقط گوش دادن نمیباشد بلکه برای شنوده خوب بودن باید فن و فنون شنونده خوب بودن را دارا باشید.
در بسیاری از مواقع کارمندان نیاز به یک شنونده خوب دارند و این خود میتواند از هر پولی برای آنها مهمتر باشد.
شما زمانی میتوانید بگویید شنونده خوبی هستید که علاوه بر کلماتی که بیان میشود به مفهوم پنهان آنان هم دست پیدا کنید.
آزادی عمل دادن
رهبران برای این که خود را از شر بسیاری از مسائل رها کنند نیاز دارند به کارمندان خود آزادی عمل دهند.
یعنی این که کارمندان خود را متوجه کند، که نیاز به بیان راه حل دارد نه نیاز به بیان مشکلات.
این کار باعث میشود شما از شر بسیاری از مشکلات پیش پا افتاده رهایی پیدا کنید هم کارمندان به دلیل اینکه توانایی تصمیمگیری برای حل مسائل را دارند احساس مهم بودن به آنها دست میدهد.
رهبران شایسته محور هستند
رهبران براساس شایستگی که کارمندان دارند با آنها رفتار میکنند نه مقامی که دارند.
رهبران افراد شایسته را تشویق میکنند و با خود همراه میکنند.
عادت رهبران موفق
برای تبدیل شدن به یک رهبر موفق باید یک سلسله مراحل از عادتها را ایجاد کنید.
هر روز مطالعه میکنند
تمامی رهبران موفق دنیا بدون استثناء هر روز مطالعه میکنند.
تنها دلیل آن هم مطلع بودن از وجود مزیتهای بسیار خوب مطالعه کردن میباشد.
مزیتهایی مانند باهوش تر کردن، بهبود وضوح فکری، کاهش استرس، بهبود توانایی تمرکز و مهارت نوشتن را افزایش می دهد و بسیار از مزیتهای دیگر را که به همراه خود دارد.
روی کارهای چالشی تمرکز میکنند
رهبران از چالشها نمیترسند.
هر چالشی انگیزه و اشتیاق آنها را افزایش میدهد.
به دلیل این که چالشها باعث میشود رهبران برای گذر از آن چالشها تواناییهای خود را ارتقاع دهند.
رهبران اعتقاد دارند با کارهای ساده نمیتوان مهارت زیادی کسب کرد.
سلامتی در اولویت
رهبران به سلامتی روحی، فیزیکی، احساسی و ذهنی خود بسیار اهمیت میدهد.
هر روز زمان خاصی را برای تقویت هر یک از آنها صرف میکنند.
رهبران سلامتی را یکی از عوامل پیشرفت میدانند.
یادگیری
حتی رهبران هم نیاز دارند کسانی باشند که از آنها بالاتر باشند.
تا از آنها یادبگیرند و از آنها الگو برداری کنند.
حتی در بسیاری از موارد نیاز به مشورت با این افراد را دارند.
شب قبل برنامه روز بعد را تنظیم میکنند
رهبران حتماً شب قبل تمامی برنامههای فردا را تنظیم میکنند.
رهبران از لحظهای که بیدار میشوند تا لحظهای که میخوابند را شب قبل برنامهریزی میکنند.
مرور و مرور اهداف
رهبران هروز اهداف خود را مرور خواهند کرد.
این کار به آنها اطمینان میدهد که در مسیر درست در حال حرکت کردن هستند.
به قدر این کار را تکرار میکنند تا تبدیل به یک عادت شود.
اقدام کردن
رهبران عادت به اقدام کردن دارند.
هر مقدار هم یک کار ترسناک و نشدنی باشد اگر تصمیم به انجام آن داشته باشند در سریعترین زمان ممکن اقدام میکنند.
رهبران علاقهای به نقطه آسایش ندارند.
رهبران یک چرایی دارند
ممکن است افراد روزانه هزاران کار را انجام دهند و بسیار هم تلاش کنند اما نتیجه ندهد.
زمانی که اهداف تعیین نشده باشد تلاشهای شما بی فایده است چون مقصد نا معلوم است.
رهبران چرایی خود را میدانند بنابراین درست هدف گذاری میکنند پس به آن چیزی که میخواهند میرسند.
رهبران زمانی که قدرت و مغز متفکر سازمان میباشند برجسته میشوند.
برای یک رهبر برجسته شدن باید:
مدیریت فردی
به عنوان یک رهبر اول از همه باید خودتان را بتوانید مدیریت کنید.
یعنی همان کارهایی که در بالا بیان شده است مثلاً برنامهریزی، اولویتبندی و سایر موارد.
یک رهبر باید بتواند احساسات خود را تنظیم کند.
یک رهبر باید نقاط قوت و ضعف خود را به خوبی شناسایی کند.
رهبران استراتژی دارند
تمامی رهبران برای مسیر زندگی و کاری خود راهبرد دارند.
رهبران با استفاده از استراتژی مسیر را برای خود هموار میکنند.
به طور مثال
یک جاده تاریک را در نظر بگیرید امکان رانندگی کردن و گذر از آن مسیر ممکن است، اما بسیار خطرناک و پر ریسک میباشد.
حال اگر همان جاده را با تیرهای چراغ روشن کنند بسیاری از مشکلات حل میشود و با سرعت بیشتر و ریسک کمتری میتوان حرکت کرد.
استراتژیک مانند همان تیره چراغ برق برای رهبران میباشد.
مسئولیتپذیر
رهبران 100 درصد مسئولیت کارها را به عهده میگیرند.
این عمل باعث میشود تا قابل اتکا باشند.
اگر کاری صورت میگیرد و یا تصمیمی گرفته میشود تمامی مسئولیت آن را به عهده میگیرند.
پافشاری روی دستیابی اهداف
رهبران اگر هدفی را با تیم خود تعیین کرده باشند برای رسیدن به آن پافشاری میکنند.
یعنی اگر قرار باشد اتفاقی 100 باشد باید 100 باشد و به 99 هم راضی نمیشوند.
چون در صورت این کار افراد عادت میکنند رهبر آنها در صورت نزدیک شدن به هدف هم راضی میشود.
چشم انداز
رهبران برای کسب و کار خود چشم انداز دارند.
آنها به سمتی حرکت میکنند، که به آن چشم اندازهایی که انتظار دارند دست پیدا کنند.
انعطافپذیری رهبران
رهبران دارای روحیه انعطافپذیری هستند.
اگر مشکلی در محیط به وجود آید و یا تغییری در آن ایجاد شود به سرعت میتوانند خود را با شرایط جدید تطابق دهند.
رهبران خلاق میباشند
رهبران ریسک خلاقیت و نوآوری را میپذیرند.
برای رهبران کارهای جدید و خلاف آنچه همگان میگویند یک نوع عادت میباشد.
اگر رهبران خلاق و نوآوری نباشند و ریسک آن را نپذیرند اصلاً رهبر نیستند.
روحیه کار تیمی
یک رهبر باید توانایی کار تیمی را داشته باشد.
یک رهبر نمیتواند تمام کارها را خودش انجام دهد.
بنابراین باید به اطرافیان خود اعتماد داشته باشد و بسیاری از کارها را به آنها واگذار کند.
یک رهبر خوب دارای تیمهای مختلفی میباشد که هر کدام از این تیمها دارای قدرت منحصر به فردی هستند.
کارهای مشترک رهبران دنیا
نمیتوان گفت تمامی رهبران به یک شکل عمل میکنند، اما میتوان نقطههای مشترک هر یک از آنها را بیان کرد.
ایجاد حس امنیت
رهبران بزرگ همیشه سعی میکنند محیطی امن و بیخطری به وجود آورند که باعث اعتماد و همکاری درون تیمها میشود.
زمانی که اعضای تیم احساس امنیت میکند، امکان گفتگو در جلسات هیئت مدیره و گروهی فراهم میشود و کار به شایعه پراکنی و صحبتهای درگوشی در سازمان نمیرسد.
با چراییها الهام بخش میشوند
رهبران بزرگ، الهام بخش پیروانشان هستند؛ چرا که قصدشان صرفاً چیستی و چگونگی انجام کاری نیست، آنها عمل را به اهداف بزرگتری پیوند میدهند.
دارای پشتکار
رهبران روی اهدافشان متمرکز میشوند و با پشتکار و تلاششان همه موانع را کنار میگذارند.
احترام میگذارند
رهبران کاملاً متوجه این وضوع هستند که در مواجه با تک تک افراد باید احترام را رعایت کنند.
این عمل کمک میکند سایرین هم در رسیدن رهبر به اهدافش به اون کمک کنند.
اطمینان و اعتماد
رهبران به تواناییهای خود اعتماد دارند.
همین امر باعث میشود از برتری کارمندان نسبت به خود هراسی نداشته باشد که این موضوع عامل رشد رهبری میشود.
کارمندان فوق ستاره، رهبران فوق ستاره را به وجود میآورند.
بخشندگی در زمان
رهبران به شدت بر روی مدیریت زمان حساس هستند.
به همین دلیل زمان کافی برای کمک کردن به دیگران را دارند.
در واقع همیشه یک زمانی را به دیگران اختصاص میدهند برای آموزش، یادگیری و کمک به دیگران.
موفقیت دیگران را دوست دارند
رهبران از این که دیگران بخصوص کارمندان آنان پیشرفت کنند بسیار خرسند میشوند.
موفقیت دیگران را عامل موفقیتها آیند خود میدانند.
کتاب خوار
رهبران عاشق کتاب هستند.
آنها کتاب را، راهی برای به وجود آوردن دروازههای جدیدی در زندگی میدانند.
دغدغه اعضا را میدانند
رهبران موفق دنیا میدانند تک تک کارمندان دقیقاً به دنبال چه چیزی هستند.
به طور مثال برای بعضیها پاداش و برای بعضیهای دیگر مرخصی مهم میباشد.
رهبران سعی میکنند برای تک تک افراد این نیازها را بر طرف کنند.
شفافیت
رهبران تمام سعی خود را میکنند در تمامی زمینهها شفاف عمل کنند.
شفافیت در تصمیمات، اهداف و حتی شفافیتهای مالی را رعایت میکنند و به روشنی برای سایرین بیان میکنند.
آنها میدانند که عدم شفاف بودن میتواند عامل شکست آنها باشد.
نوآوری را با آغوش باز میپذیرند
رهبران برخلاف سایرین به نوآوری بسیار اهمیت میدهند.
درواقع رهبران خود عامل تشویق دیگران به نوآوری میباشند.
کمال طلبی
رهبران بزرگ کمال طلب هستند.
آنها در تمامی زمینهها به دنبال کمال طلبی میباشند چون آن را یکی از عوامل پیشرفت میدانند.
سه قانون طلایی، رهبری تیم
این سه قانون به رهبران در شرایط مختلف کمک میکند.
قانون اول: اول خودت بعد دیگری
رهبران هر انتظاری که از دیگران داشته باشند، اول خودشان آن را برآورده میکنند.
رهبران موفق هر چیری را که به دیگران میآموزند خودشان هم آن را تمرین میکنند.
رهبران به اشتباهات خود اعتراف میکنند چون میدانند این کار باعث میشود اعضای تیم هم در صورت اشتباه به آن اعتراف میکنند.
در واقع رهبران خودشان آینه تغییرات هستند و سپس دیگران از آنها تقلید میکنند.
قانون دوم: یک رهبر بزرگ همیشه از پایین رهبری میکند
رهبر نقش راهنما را دارد نه نقش یک دستور دهنده.
دیگر مانند گذشته ساختار بالا به پایین اهمیتی ندارد.
بلکه رهبران از پایین سازمان شروع میکنند به کمک و راهنمایی کارمندان خود، تا آنها روز به روز پیشرفت کنند.
قانون سوم: رهبری برابر است با انسانیت
رهبران این قانون را همیشه رعایت میکنند.
رهبران دید رئیس، کارمندی ندارند یعنی این که مثلاً آن فرد یک کارمند ساده میباشد آن یکی آبدارچی میباشد بلکه آنها با حفظ قاطعیت خود تمامی افراد را یک انسان میدانند و برای آنها بسیار ارزش قائل هستند.
جملات افراد معروف در ارتباط با رهبری
در این قسمت به جملات تعدادی از افراد در ارتباط با رهبری میپردازیم:
ست گادین (Seth Godin)
با داشتن مهارتهای رهبری است که میتوان نقاط قوت هر یک از اعضای تیم را کشف کرد و سپس با نگاهی از بیرون جاهای خالی کارکنان را پر کرد.
همواره با بیتابی بدنبال بهترین جوابها باشید و هرگز گمان نکنید که تیم ما جواب تمام سوالها را دارد، زیرا اینگونه فکر کردن به معنای این است که شما ، بهعنوان رهبر، سؤالات درست را مطرح نکردهاید.
جان ماکسول (John Maxwell)
رهبری تأثیر است، نه چیزی بیشتر و نه چیزی کمتر.
بری رفرتی (Barri Rafferty)
رهبران حس اعتماد به نفس و پیرو بود در دیگران را با داشتن بینش و نشان دادن همدلی با سایرین القا میکنند.
بهعنوان یک رهبر زن، که میخواهم شناخته شوم، حس میکنم که باید شهامت و غرور خود را نشان دهم در حالیکه همچنان تلاش میکنم تربیت اصیل خود را که بر مهربانی و خیرخواهی میباشد را حفظ کنم.
وارن بنیس (Warren Bennis)
رهبری ظرفیت تبدیل بینش و چشمانداز، به واقعیت است.
گونار لاولیس (Gunnar Lovelace)
کارکنان آینهای از ارزشهای رهبرانشان هستند.
اگر درستکاری را فقط توصیه کنیم، در صورتی که باید آن را ضرورتی مسلم بدانیم، ضربه سنگینی خواهیم خورد.
اگر افرادتمام تلاششان را کنند که به فردی درستکار در تمام روابطتشان تبدیل شوند، این درستکاری به دیگران نیز منتقل میشود و کار و فرهنگ افراد همواره این چنین باقی میماند.
بیل گیتس (Bill Gates)
در قرن آینده، رهبران کسانی هستند که دیگران را توانمند میکنند و به آنها آزادی عمل میدهند.
سول اورول (Sol Orwell)
درک عمیق از اعداد بهترین کاری است که تابحال انجام دادهام، وبسایت ما بر اساس حق اشتراک مشتریان در حال فعالیت میباشد، بزرگترین تأثیری که توانستیم ایجاد کنیم کاهش نرخ ریزش مشتریان میباشد.
کاهش این نرخ از 6% به 4% به معنای 50% افزایش در ارزش طول عمر مشتری (CLV) میباشد و ما هیچگاه بدون آنالیز دادهها نمیتوانستیم به چنین معیاری برای اندازهگیری دست پیدا کنیم.
پیتر دراکر (Peter Drucker)
رهبر شخصی است که پیروانی داشته باشد و این تنها تعریف از رهبری است.
تیم فریس (Tim Ferriss)
تمرکز در رهبری دارای اهمیت بالایی میباشد.
رهبری به معنی نداشتن تخصص در امور کوچک است.
رهبران اجازه نمیدهند امور کوچک تمرکزشان را به خود مشغول کند.
در غیر این صورت غرق در مسائل کوچک خواهیم شد.
کری پاتس (Keri Potts)
مخالف پنهان کردن خود پشت نقابها هستم.
بعنوان یک رهبر، تنها راهی را که رهبران میتوانند، اعتماد متقابل میان خود و همکاران ایجاد کنند شفافیت میباشد که صد در صد خودشان باشند.
رک و بی پرده بودن نسبت به کارهایی که انجام میدهیم حال چه کارهای درست و چه اشتباه باید بدون هیچ پردهای بیان شود.
اینها به رهبران این آزادی را می دهد تا همواره با ثباتِ قدم و آگاهی پیش روند.
آرنولد شوارتزنگر (Arnold Schwarzenegger)
مردم همیشه میگویند “من خودساخته هستم” ولی رهبران خودساخته نیستند. آنها برانگیخته هستند.
زمانی که وارد آمریکا شدم هیچ پولی نداشتم و تنها چیزی که به همراه داشتم ساک ورزشی ام بود، ولی نمی توانم بگویم هیچ چیز نداشتم.
من از دیگران انگیزهها و توصیههای بزرگی دریافت کردم و که باعث شد ایمان و اشتیاقهای بزرگ درونم جوانه بزند.
به همین دلیل است که در برنامه REDDIT همواره به دوستان و غریبهها انگیزه میدهم.
من قدرت انگیزش را بخوبی درک کردهام.
اگر کسی بخواهد روی شانه هایم بایستد تا به هدفی برسد من از او اشتیاق بیشتری دارم تا او را بر شانه هایم سوار کنم.
جو پرز (Joe Perez)
به عنوان یک رهبر باید عاشق کارتان باشید.
برای اینکه طعم واقعی موفقیت را بچشید باید تمام ذهنتان را با کارتان درگیر کنید و اجازه دهید توسط کارتان بلعیده شوید.
اینکه تا چه حد موفق خواهید شد مهم نیست، هیچگاه راضی نباشید و همواره برای انجام کاری بهتر، بزرگتر و با شکوهتر تلاش کنید.
رهبران الگوی عملی تیمشان هستید و رهبران بیشتر از همه عملگرا هستند.
برای اینکه، این سبک زندگی شماست.
آبری مارکوس (Aubrey Marcus)
نوآوری نه تنها برای موفقیت بلکه برای بقا نیز امری حیاتی است.
نوآوران همان رهبران جهان هستند و ما قادر نیستیم این دو را از هم تفکیک کنیم.
نوآوری، بدون در نظر گرفتن اینکه در ایده پردازی میباشید یا تکنولوژی یا سازماندهی، تنها امید ما برای حل چالشهای پیشرو میباشد.
رایان هالیدی (Ryan Holiday)
بدون شک در لحظاتی سخت قرار خواهیم گرفت, مهم نیست که اشتباهات فاحش باشند یا شکستهایی غیر قابل پیش بینی یا اینکه با دشمنانی فاقد وجدان طرف باشیم.
باید پوست کلفت باشیم یعنی بپذیریم و انتظار این لحظات را داشته باشیم، این باعث میشود در این مواقع نترسیم، واکنشهای احساسی از خود نشان ندهیم و در کل اوضاع را پیچیده تر نکنیم.
ذهنمان باید تربیت شده باشد، بدترین سناریوها را از نظر بگذرانیم و از واکنشهای غریزی و احساسی خود کم کنیم.
این باعث میشود در شرایط سخت به سمت تصمیمات اشتباه نخواهیم رفت.
جرمی بلوم (Jeremy Bloom)
درست است که بیان میشود تقلید نوعی ستایش کردن میباشد ولی این در مورد رهبری صدق نمیکند.
تمامی رهبران بزرگ در زندگی من همواره از اصالت در رفتار برخوردار بودهاند.
از دیگران بیاموزید، زندگی نامههای رهبران مورد علاقهتان را مطالعه کنید، مهارتهایی را یاد بگیرید.
ولی خودتان باشید و اصالت خودتان را حفظ کنید و روح و صدای خود را در تصمیمگیریها و عقایدتان به صورت مستمر نشان دهید.
شانون پاپاس (Shannon Pappas)
بیشتر فلسفه من در مقوله رهبری زمانیکه ورزشکار بودم شکل گرفت. بیشتر تیمهای موفقی که شکل دادهام فاقد اعضایی با استعداد خارق العاده بودند ولی کسانی بودند که مهارتها، تواناییها و حس اعتماد متقابل در آنها موج میزد.
برای ساختن یک تیم پربازده، باید هم مسئولیت و هم قدرت را به دیگر اعضا نیز منتقل کنید. مسئولیت بخشی به دیگران چندان کار آسانی نیست. گاهی اوقات انجام آنها توسط خودتان راحتتر و موثرتر بهنظر میرسد.
ولی با داشتن طرحهایی حساب شده و حمایت کافی، محول کردن کارها به دیگران سودآور است و اینگونه میتوانید تواناییهای آنها را کشف کنید و بهره وری بیشتری عایدتان شود.
جیسون هریس (Jason Harris)
برای دستیابی به عظمت، باید فرهنگ مثبت اندیشی را در خود ایجاد کرد.
با تمام فرازو نشیبها این مثبت اندیشی میباشد که عامل موفقیت میباشد.
ولی به یاد داشته باشید که لازمه مثبت اندیشی نترس بودن است.
کریستوفر پریلی (chris perilli)
هدف اصلی من همواره این بوده که خودم را به بهترین وجه عرضه کنم.
زمانیکه بتوانم برای دیگران سازنده باشم و کمک کنم که افراد نیز رشد کنند، باعث رشد جامعه میشوم چون ما مانند زنجیر به هم متصل هستیم.
نوآ کاگان (Noah Kagan)
روزی یک رهبر بزرگ به من گفت: پشتکار موانع را شکست میدهد.
پس از تجربه کاری در FACEBOOK ، INTEL و MICROSOFT و به راه انداختن شرکت خودم
دو درس مهم آموختم:
اول اینکه تمام دستاوردهای بزرگ به گذر زمان نیاز دارند
دوم اینکه باید پشتکار داشته باشیم
پیش شرط تبدیل شدن به یک رهبر این است که مشتاقانه به راهمان ادامه دهیم در حالیکه دیگران متوقف شدهاند.
راج باکتا (Raj Bhakta)
داشتن چشم انداز به ما این امکان را میدهد که میان امور مهم و مشکلات فراوان که مانند آتش بر سر شما باریده میشوند تمایز قایل شوید.
این نوع بینش نوعی خردمندی است و اگر خوب دقت کنید با گذشت زمان ارتقاء مییابد ولی باید جوهرهاش در شخصیتمان باشد.
زمانیکه بینش درستی داشته باشید، مانند یک نابغه عمل میکنید اما در صورتی که بینش نادرستی داشته باشید مانند انسانهای احمق بنظر میرسید.
کیم کرلانیک راسن (Kim Kurlanchik Russen)
اگر سایرین از آرزوها و انتظارات ما آگاه نیستند، این خطای ما میباشد که در بیان آنها کوتاهی کردهایم.
ارتباط یک عامل متعادل کننده است، دلیل آن میتواند یک نیاز یا ضرورت باشد ولی مهمتر این است که به شغلمان بهعنوان یک همکاری تنگاتنگ نگاه کنیم.
من همیشه از مردم درخواست میکنم تا افکار و ایده هایشان را به من بگویند و به همین علت است که افراد باسوادی در کنارم فعالیت میکنند.
ساندارا کارون (Sandra Carreon)
آسانترین راه این است که دیگران را مقصر بدانیم تا اینکه بخواهیم خودمان مقصر و مسئول بدانیم.
بریم سراغ متخصص امور مالی لری روبیتز برویم که او با فروتنی نامهای به سرمایه گذارانش نوشت که چگونه با نظرات اشتباه سرمایه شرکت را متزلزل کرده است. او سپس سرمایهای را بدون هیچ چشمداشتی جمعآوری کرد و در اختیار شرکت قرار داد، چیزی که در دنیای کسب و کار بیسابقه است.
این نشان از شخصیت است، این مسئولیتپذیری میباشد و این عمل نه تنها مسئولیتپذیری است بلکه برداشتن گامی در ارتقای آن میباشد.
ویدیو ویژگی رهبران موفق کسب و کار
آنچه گذشت
بعد از مطالعه مقاله ویژگی رهبران موفق کسب و کار با ویژگی آنان آشنا شدیم.
این مقاله به ما کمک کرد به خوبی متوجه شویم ویژگی رهبران موفق کسب و کار چیست و آنها چگونه عمل میکنند.
بنابراین بعد از مرور مقاله ویژگی رهبران موفق کسب و کار به این نتیجه رسیدیم که رهبری یک نوع فرایند میباشد نه فقط یک رویداد ساده و گذرا.
همچنین مقاله ویژگی رهبران موفق کسب و کار به ما کمک کرد متوجه شویم هرکسی توانایی رهبر شدن را دارد.
از طرفی مطالعه ویژگی رهبران موفق کسب و کار به ما کمک کرد متوجه شویم که رهبران مجموعهای از رفتارهای مشترک دارند که با تقلید از آن رفتارها میتوانیم آنها را در خود تبدیل به یک عادت کنیم.
درپایان این که مقاله ویژگی رهبران موفق کسب و کار این پیام را برای ما داشت که از دیگران یادبگیر و تقلید کن اما خودت باش، چون تمام رهبران خود واقعیشان هستند.
https://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2020/02/1-2.jpg500500Aidin Gholamihttps://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2019/12/5-2-300x75.pngAidin Gholami2020-02-09 03:32:192020-03-12 09:34:11ویژگی رهبران موفق کسب و کار
بعد از مرور مقاله مدیریت بر مبنای هدف (MBO) چیست؟ با اساس و منطق مدیریت بر مبنای هدف آشنا خواهید شد.
همچنین با مزایا، ضعفها و محدودیتها آن آشنا خواهید شد.
در پایان هم میتوانید ویدیوای در این زمینه تماشا کنید و فایل PDF مقاله را دانلود کنید.
سرگذشت مدیریت بر مبنی هدف (MBO)
پیتر دراکر پدر علم مدیریت مدرن برای اولین بار از این اصطلاح در ده 50 میلادی استفاده کرده است.
پیتر دراکر در سال 1954 در کتاب مدیریت عملکرد (The Practice of Management) به آن اشاره کرده است.
اما درواقع ایده اولیه مدیریت بر مبنای هدف برای خود پیتر دراکر نمیباشد.
بلکه از سایر شیوهها و ایدههای مدیریتی برای به وجود آوردن این ایده استفاده شده است.
ایده اولیه این روش از مقاله خانم ماری پارکر فالت به نام صدور دستورات (The Giving of Orders)در سال 1926 نشأت گرفته شده است.
سپس در سال 1960 در کتابی به نام مدیریت تصمیم بر مبنای هدف (Management Decisions by Objectives) توسط یکی از شاگردان پیتر دراکر به نام جورج اودیورن، مدیریت بر مبنای هدف توسعه پیدا کرده و مطرح شده است.
همچین این روش زمانی به معروفیت دست پیدا کرد که شرکت هیولت پاکارد (Hewlett-Packard)یا همان hp عامل موفقیت خود بکارگیری روش MBOمعرفی کرده است.
به مشارکت افراد و کارکنان برای تعیین هدف و هدف گذاری در سازمان مدیریت بر مبنای هدف گفته میشود.
یا تعریفی دیگر توسط ویریچ و کنتز (Weihrich and Koontz) مدیریت بر مبنای هدف را یک سیستم جامع مدیریتی میداند که بسیاری از فعالیتهای مهم مدیریتی را با روشهای نظاممند و دارای نظم در کنار هم قرار میدهد.
یعنی این سیستم به صورت کاملاً هوشمندانه کمک میکند به صورت کارا و مؤثر به اهداف فردی و سازمان دست پیدا کنیم.
اهدافی که مشخص میشود باید:
قابل لمس
قابل تأیید
قابل اندازهگیری باشد
درواقع به فرایندی که مدیران و افراد بالا دست سازمان به کمک کارکنان و یا افراد پایین دست سازمان اهداف سازمانی را مشخص میکنند گفته میشود.
همچنین معیارهای عملکرد و مسئولیت افراد در سازمان را شناسایی میکنند.
درواقع اهدافی که در بالای سازمان تعیین میشود تبدیل به اهداف فردی در پایین سازمان میشود.
ما با استفاده از MBO یک اسکلت، چهارچوب و یا استخوانبندی برای به پایان رساندن طرحها و کنترل در تیمهای کاری ایجاد میکنیم.
فرضهایی که به صورت مشترک در مدیریت بر مبنای هدف در نظر میگیرند
این فرضها توسط جورج اودیورن بیان شده است که:
تعیین کردن زمان
بازخورد گرفتن از عملکرد
تصمیمگیری به صورت مشارکتی
تعیین اهداف و یا هدفهای از قبل مشخص شده
مراحل مدیریت بر مبنای هدف جهت اجرا
تعيين رسالت و ماموريتها
رسالت سازمانی و ماموريتها بر مبناي هدف و نتيجه، وسعت و ماهیت کار سازمان ما را مشخص میکند.
درواقع این رسالت سازمانی است که دلیل اصلی ایجاد و یا حیات یک سازمان و یا یک واحد سازمانی میباشد.
مدیریت بر مبنای هدف تمرکز اصلی خود را بر روی واحدهای سازمان معطوف کرده است.
تا بتواند بدین وسیله فلسفه انجام امور را مشخص کند.
تعیین نتایج مورد انتظار
در این مرحله ما باید اولویتهای سازمانی خود را مشخص کنیم.
این امر باعث میشود ما به صورت متمرکز بر روی هدف اصلی خود متمرکز شویم.
مشخص کردن شاخصهای ارزیابی
منظور از شاخص عواملی میباشد که قابل اندازهگیری و سنجش میباشد.
شاخصها به ما نشان میدهند اقدامهای ما برای رسیدن به هدف و نتیجه مورد انتظار مؤثر واقع شدهاند یا اثر گذار نبودهاند.
البته این نکته قابل ذکر است که شاخصها فقط نشان میدهند چه چیزهایی باید اندازهگیری شود. بنابراین توانایی جهتدهی به آنها را ندارند.
خود سیستم کنترل عملیات دارای تعدادی ارکان میباشد تا به درستی اجرا شود که عبارت هستند از:
تعهد اجراي برنامه
مدیران موظف هستند و متعهد میشوند تا اهداف سازمانی و مشخص را که از قبل در مدیریت بر مبنای هدف تعیینن شدهاند را تأمین کنند.
مقامات ارشد سازمان اهداف را تعیین کنند
در واقع برنامه مدیریت بر مبنای هدف زمانی موفق میشود و دارای اثر میباشد که ابتدا توسط خود مدیران ارشد اجرا شود.
به دلیل آنکه، آنان اهداف استراتژیک را انتخاب میکنند و اهداف سالانه را اولویتبندی میکنند.
اهداف فردي
مسئوليتها و هدفهاي هر مدير و زيردست در اجراي برنامه مديريت بر مبناي هدف به صورت هدفمند مشخص میشود.
تعیین هدف به صورت مشخص برای هر فرد به کارکنان کمک میکند تا آنان بدانند که دقیقاً سازمان از آنها چه انتظاراتی دارد.
اهداف فردی حتماً باید در جلساتی که زیردستان و سرپرستان حضور دارند تشکیل شود. زیرا آنها خود میدانند از عهده چه کارهایی بر میآیند و بدین ترتیب اهداف واقعی تعیین میشود.
همچنین مدیران کمک میکنند تا زیر دستان از خواستههای آنان تصویری روشن داشته باشند.
مدیران به این روش باعث میشوند کارکنان به تواناییهای خود بیشتر اعتماد کنند.
مشاركت
برای دستیابی به اهداف هر مقدار مشارکت و تعامل بین مدیران و زیردستان بیشتر باشد احتمال دستیابی بیشتر میشود.
استقلال در اجراي برنامه
در اینجا میتوان به افراد و مدیران در چارچوب سیاستهای سازمانی آزادی عمل بیشتری داد تا بدون دخالت بالادستان بتوانند کار خود را انجام دهند.
بررسي عملكردها
در این مرحله مدیران و زیردستان موظف هستند در بازههای زمانی مشخص تشکیل جلسه دهند تا پیشرفت کارها را بررسی کنند.
همچنین در این جلسه مسائل پیش آمده و راه حلهای اجرا شده برای حل آن مورد بررسی قرار میگیرد.
حتماً باید نتایج عملکرد قابل اندازهگیری باشد تا از قضاوتهای ذهنی و سؤ استفاده گران جلوگیری به عمل آید.
عوامل مؤثر بر مدیریت بر مبنای هدف
دو دسته از عوامل هستند که در مدیریت بر مبنای هدف دارای اهمیت میباشند:
دسته اول عوامل کلی:
دائمی بودن فعالیت در واحدها و در برگیرندهی زمینه اصلی کاری آن واحد سازمانی باشد.
تعهد مالی
تعهدهای تخصصي، یعنی چیستی فعالیتی که در واحد سازمانی ما انجام میشود بیان شود.
مشخص کردن وظايف صف و ستاد يا وظايف توليد و پشتيباني
چیستی کارهای اختصاصی واحدها، گروهها و واحدهای یک بخش از کارکنان سازمان بايد همكاري اختصاصي و مجزا و مشخص با سازمان ما داشته باشند و اين همكاري در نقشها و ماموريتها تعیین میشود.
به طور کلی مدیریت بر مبنای هدف به ما کمک میکند یک نقشه راه برای رسیدن به هدف خود داشته باشیم که همین امر خود بسیار مهم و با ارزش میباشد.
اما فواید و مزایای دیگری هم برای ما دارد که شامل:
۱. بهبود مدیریت
در یک جمله مدیریت بر مبنای هدف، مدیریت را به طور قابل ملاحظهای بهبود میدهد.
بدون برنامهریزی دستیابی به اهداف امکان پذیر نمیباشد.
اما برنامهریزی باید به صورت نتیجه محور باشد.
مدیریت بر مبنای هدف به مدیران کمک میکند به جای برنامهریزی فقط برای کارها یا فعالیتها، برای رسیدن به نتیجههای مورد انتظار برنامهریزی کنند.
از طرفی برای این که دستیابی به اهداف امکان پذیر باشد مدیران باید راههای رسیدن به اهداف، منابع مورد نیاز و سایر موارد را حتماً از قبل در نظر بگیرند.
۲. پرورش روحیه تعهد کارکنان
کارکنان به اهداف متعهد هستند چون دقیقاً میدانند چه انتظاری از آنها میرود.
چون خود در انتخاب این اهداف در سازمان مشارکت داشتهاند به این اهداف متعهد هستند.
به دلیل این که خود را در انتخاب اهداف سهیم میدانند نسبت به آن احساس مسئولیت میکنند.
۳. شفافیت سازمانی
مدیران را به شفافسازی نقشها و چهارچوبهای سازمانی وادار میکند.
پستها و مشاغل سازمانی براساس نتایجی که صاحبان آنها قرار است برآورده کنند طراحی میشوند.
۴. ابزاری برای کنترل و ارزیابی سازمان
باعث یکپارچگی کنترل و ارزیابی اصولی در سازمان میشود.
۵. کنترل را به صورت مؤثر گسترش میدهد
کمک میکند خودکنترلی را در سازمان رواج دهیم.
۶. بهرهوری را افزایش میدهد
یکی از مؤلفههای اصلی MBOکاهش هزینهها میباشد که این کاهش باعث افزایش بهرهوری میشود.
۷. انگیزه زیردستان بالا میرود
کمک میکند انگیزه در کارکنان پایین دستی به صورت مستمر افزایش پیدا کند.
۸. رضایت شخصی افراد
به دلیل اینکه افراد مشارکت دارند، فرصت عالی را برای مدیران در جهت رضایت شخصی افراد به وجود میآورد.
۹. ضعفها و مشکلات نمایان میشود
به دلیل اینکه ساختار سازمانی و ارتباطی با استفاده از مدیریت بر مبنای هدف بهبود مییابد ضعفها و مشکلات نمایان میشوند.
کاستیهای مدیریت بر مبنای هدف
با تمام فوایدی که بیان شد، این روش هم به نوبهی خود دارای کبودها و ضعفهایی میباشد که بیشتر به دلیل عدم بکارگیری درست این مشکلات پیش میآید.
راهنمایی مناسب جهت هدفگذاری به هدفگذاران قبل از هدفگذاری داده نمیشود.
اختلال در مشخص کردن اهدافی که قابلیت بازبینی را داشته باشند.
آموزش فلسفه مدیریت بر مبنای هدف که همان خود کنترلی است به درستی صورت نمیگیرد.
خطر انعطاف ناپذیر بودن بهطور مثال یک بخش بر روی هدفی به سختی درحال تلاش است سپس در جلسات مشارکتی تصمیم به تغییر گرفته میشود که میتواند باعث مقاومت آن گروه شود.
تمرکز کردن بر روی اهداف کوتاهمدت در بیشتر مواقع به دستیابی به اهداف بلندمدت آسیب وارد خواهد کرد.
خلاصهای از مزایای مدیریت بر مبنای هدف
میان کارکنان و مدیران درمورد محتوای کار توافق به وجود میآید
سازمان از خلاقیت و استعدادهای بالقوه کارکنان در نوآوری بهرمند میشود
شیوه به کارگیری منابع انسانی و بهرهوری کارکنان بهبود پیدا میکند
ارتقای کیفی مهارت و تواناییهای کارکنان
ارتباط بین کارکنان و مدیران توسعه پیدا میکند
بهبود عملکرد کارکنان و افزایش تعهد آنها به تحقق اهداف
بهبود معیارهای ارزیابی عملکرد کارکنان
برنامهریزی کلی در سازمان به صورت فراگیر بهبود پیدا میکند
خلاصهای از معایب مدیریت بر مبنای هدف
این روش به میزان حمایت مدیران عالی بسیار وابسته میباشد
بر مستند سازی تأکید بیش از اندازهای میشود
عدم امکان تعدیل سریع اهدافی که در عمل، غیر منطقی به نظر میرسند
بیش از حد وقتگیر
توانایی کم بعضی از کارکنان در تعیین اهداف
مدیریت بر مبنای هدف و تحول سازمانی
باید در سازمان هر یک از فرایندهای هدفگذاری و بررسی عملکرد از نوعی حمایت تیمی به صورت مشارکتی و مبادلهای برخوردار باشند تا با برنامه تحول سازمانی سازگار شوند.
منظور از مشارکتی و مبادلهای آن است که در هدف گذاری باید زیردستان و بالادستان به همراه هم و در ارتباط متقابل با یکدیگر به هدف گذاری و ارزیابی نتایج حاصل از تحقق اهداف بپردازند.
در واقع ارزش مدیریت بر مبنای هدف در این است که میتوان به وسیله آن هدفهای کوچک سازمانی را به صورت هدفهای ویژه برای واحدهای سازمان و اعضای آن تبدیل کرد.
به وسیله این روش کل اهداف سازمان به صورت اهدافی خاص در میآید، که در سطوح سازمانی مورد استفاده قرار میگیرند.
همچنین بهدلیل اینکه مدیران واحدهای پایینتر سازمان در تعیین هدفهای مربوطه مشارکت میکنند، میتوان بیان کرد مدیریت برمبنای هدف، در سازمان، مسیر پایین به بالا را میپیماید، نه مسیر بالا به پایین.
ویژگیهای مدیریت بر مبنای هدف
با توجه به مطالب بیان شده به طور خلاصه MBO شامل این ویژگیها میباشد:
مشخص کردن اهداف و بازبینی عملکرد با مشارکت مدیران مربوط صورت میگیرد.
بر اساس مقایسهی عملکرد واقعی کارکنان با عملکرد برنامهریزی شده، به آنها بازخورد داده میشود.
در راستای دستیابی کارامد و اثربخش به اهداف سازمان عمل میکند.
تکنیک و فلسفهای از مدیریت است.
تأکید اصلی MBO بر اهداف است. تلاش میکند تا اهداف را با منابع تطبیق دهد.
یکی از ویژگیها مهم آن بازبینی به صورت مستمر میباشد.
اهداف برای تک تک سطوح سازمان طراحی میشوند.
کمک به یکپارچگی در سازمان میکند.
به دلیل درگیر کردن کارکنان در مشارکتها برای تعیین اهداف، اهداف سازمانی تبدیل به اهداف فردی در سازمان میشود.
ویدیو مدیریت بر مبنای هدف (MBO) چیست؟
آنچه گذشت
با مرور مقاله مدیریت بر مبنای هدف (MBO) چیست؟ با این مفهوم آشناییت لازم را بدست آوردهاید.
بنابراین با مطالعه مقاله مدیریت بر مبنای هدف (MBO) چیست؟ متوجه شدیم که:
با استفاده از این روش کارکنان را برای تعیین اهداف درگیر میکنند و باعث مشارکت آنان در تعیین اهداف میشوند.
این امر باعث میشود کارکنان احساس ارزشمند بودن کرده و دارای انگیزه لازم برای تحقق بخشیدن هدف را دارا باشند.
همچنین متوجه شدیم با داشتن فواید گوناگون اما این روش هم دارای محدودیتهایی میباشد.
https://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2020/02/1-1.png500500Aidin Gholamihttps://hamyarbp.com/wp-content/uploads/2019/12/5-2-300x75.pngAidin Gholami2020-02-05 09:56:542020-02-09 05:58:59مدیریت بر مبنای هدف (MBO) چیست؟